« الگو | بى احترامى به مُهر تربت » |
سلام عاشورای سال قبل به حضرت فاطمه(س) قول داده بودم، سال دیگه محرم را لباس سیاه بپوشم
یه روز مونده بود به محرم که به یاد قولی که به خانم دادم، افتادم.
به مادرم گفتم: مادر من امروز باید لباس مشکی بگیرم.
مادرم ناراحت شد و گفت : متاسفم دخترم. پول کافی تو خونه نداریم و بابات دستش تنگه.
بغض گلوما گرفت و با خودم گفتم چه کار کنم حالا؟
رفتم مانتومشکیما ور داشتم و خواستم از پایین برش بدم و به شکل بلوز درارم که مادرم صدام کرد و گفت: ببین این لباس اندازته؟
با تعجب پرسیدم از کجا آوردی؟؟؟
گفت: یه دورهگر لباس مشکی میفروخت و قیمت لباساش ارزون بود، اینا خریدم چهار هزار تومن
به مادرم گفتم: فاطمه زهرا نخواست من شرمندش شم.
نزدیک 5 ساله همان لباس را، ایام محرم میپوشم، نه کهنه شده نه گشاد.
از خاطرات طلاب مدرسه
با سلام
کار جالبیه که خاطرات و اتفاقات مذهبی طلاب را ثبت می کنید.
اجرکم عند الله
سلام. خدا قوت.
;کار بسیار جالبی است: خاطرات طلاب مدرسه
زیر سایه آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف عاقبت بخیر باشید.
التماس دعای ویژه.
فرم در حال بارگذاری ...