« كوتاه ترین داستان فلسفی دنیا | داستانک » |
گفت : من می خواهم این دفعه برای نمایندگی مجلس نامزد شوم.
گفتم: از کجا چنین انگیزه ای در تو ایجاد شده؟
گفت: مردم خیلی طرفدار و هواخواه من هستند.
گفتم: از کجا فهمیدی؟
گفت: مگر ندیدی وقتی از زیارت مکه می آمدم ، چقدر مردم به استقبالم آمده بودند؟
گفتم: پارسال را مي گويي؟
گفت : آره.
گفتم : بابا تو هم دلت خوش است . مگر نمي داني بچه ها با چه ترفندها و كلك هايي مردم را آورده بودند؟ عزيزم ! هر كس را مي خواهي بفريبي ، خود را فريب نده !
همه غرق در اشتباهیم
زیر سایه مولا عاقبت بخیر باشید
التماس دعای ویژه
فرم در حال بارگذاری ...