دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟
مهمان با مهربانی جواب داد:بله.
دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از اونا خیلی بانمک بودن
دربین اونا
یک عروسک باربی هم بود.
مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟
… و پیش خودش فکر کرد:حتما” باربی.
اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید
دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم
نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم.
مهمان با کنجکاوی
پرسید:این که زیاد خوشگل نیست!
دخترک جواب داد:
آخه اگه منم دوستش نداشته
باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ،اونوقت دلش میشکنه …
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند.
آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟پسر پاسخ داد:
عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.
ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.
حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست! با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.
برای درمان خوابآلودگی بهار خرما بخورید
یکی از دلایلی که سبب خوابآلودگی در این فصل میشود، کمبود فیبر موجود در موادخوراکی است.
از امام رضا(ع) روایت شده که ایشان بر سر سفرهای که سبزی تازه در آن وجود نداشت، نمینشستند. همانطور که میدانید فیبر موجود در سبزیها برای آرامش اعصاب و از بین بردن تنشهای عصبی بسیار مهم است.
برای برطرف شدن خواب آلودگی همچنین میتوانید بعد از طلوع خورشید پیادهروی کنید. همچنین تنفس هوای پاک صبحگاهی، روح را سرزنده میکند و موجب نشاط میشود.
از نظر علمی نیز ثابت شده است که پیادهروی در هنگام صبح موجب افزایش هورمون سراتونین میشود که همان هورمون ایجاد کننده شادی در بدن است.
شهید ثانی كلامی در زمینه غیبت کلامی دارد دارد و آن این كه از بدترین انواع غیبت، غیبتی است كه اهل علم با برخی جمله ها مرتكب می شوند؛ مثلاً وقتی سخن از كسی به میان می آید، او می گوید: الحمدلله كه ما اهل ریا و خودنمایی نیستیم این شخص در حقیقت مرتكب غیبت شده، زیرا به طرف فهمانده است كه شخص مورد نظر اهل ریا و خودنمایی است. یا گاهی كسی صفت بدی را به خود نسبت می دهد تا دیگری را به این صفت مطرح كند؛ مثلاً می گوید فلانی آدم خوبی است؛ ولی به دلیل كم تحملی كه همه ما به آن مبتلا هستیم، در عبادات سست است.
یا بگوید: برای فلان دوست ما فلان حادثه اتفاق افتاد، خداوند او و ما را بیامرزد.
او با این كار در حقیقت سرپوشی بر باطن پلید خود قرار داده است. اینها نیز از مصادیق غیبت هستند.
الْعاقِلُ اِذا تَـكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ اَتْبَعَها حِكْمَةً وَ مَثَلاً وَ الاَحْمَقُ اِذا تَـكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ اَتْبَعَها حِلْفا؛
عاقل، هر گاه سخن بگويد، آن را با سخنى حكيمانه و ضرب المثل همراه سازد و نادان هرگاه سخن بگويد، آن را با سوگند همراه كند.
(شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج20، ص289)
« خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَيْرِكَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلا لَكَ وَ ضَاعَ الْمُلِمُّونَ إِلا بِكَ وَ أَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلا مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَكَ بَابُكَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِينَ وَ خَيْرُكَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبِينَ وَ فَضْلُكَ مُبَاحٌ لِلسَّائِلِينَ وَ نَيْلُكَ مُتَاحٌ لِلْآمِلِينَ وَ رِزْقُكَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاكَ وَ حِلْمُكَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاكَ عَادَتُكَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِيئِينَ وَ سَبِيلُكَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْمُعْتَدِينَ اللَّهُمَّ فَاهْدِنِى هُدَى الْمُهْتَدِينَ وَ ارْزُقْنِى اجْتِهَادَ الْمُجْتَهِدِينَ وَلا تَجْعَلْنِى مِنَ الْغَافِلِينَ الْمُبْعَدِينَ وَ اغْفِرْ لِى يَوْمَ الدِّينِ »
يكى از دعاهايى كه در ماه رجب خواندنش در هر روز وارد است، اين دعاى امام صادق عليهالسّلام است كه در مفاتيح هم آمده است كه حضرت اين دعا را در هر روز مىخواندند: خابَ الوافِدونَ عَلى غَيرِكَ و خَسِرَ المُتُّعَرِّضونَ إلّا لَك. «خاب» يعنى خائب شد. خائب يعنى كسى كه ديگر اميدى به رسيدن به مطلوب ندارد، كسى كه از كاروان عقب بماند، مىگويند خائب است. خائب وخاسر، دو عبارتى است مضمونش نزديك به هم است. خائب به كسى مىگويند كه مطلبى را از دست مىدهد. خاسر به كسى مىگويند كه خسران زده است، يعنى نه تنها مطلب را از دست مىدهد، ديگر هم به دست نمىآورد و نمىتواند به او برسد. خاب الوافدون على غيرك «تمام آن كسانى كه وفود كردند، وارد شدند بر غير تو، اينها دستشان خالى است» اينها هيچ مايۀ پُركننده ای ندارند. چون غير از تو پوچ است، غير از تو عدم است، غير از تو حُباب است. افرادى كه به دنبال غير از تو رفتند و بار خودشان را در آستانى غير از آستان تو فرود آورند، به دنبال مقام رفتند، به دنبال مال رفتند، به دنبال كسب شهرت رفتند، به دنبال استفاده رفتند- استفاده دنيوى- تمام اين افراد، اينها خائب اند. افرادى كه به دنبال حتّى غير از جنبه مادّى، حتّى به دنبال بزرگى رفتند، حتّى به دنبال امام رفتند، ولى اين به دنبال امام رفتنشان، امام را در تعيّن و در حد ديدن و بدون توجّه به توحيد به او نگاه كردن، باز اين خاب الوافدون است. آن كسانى كه ولايت را جداى از توحيد مىدانند و ولايت را يك مرتبهاى مادون توحيد مىدانند و به امام نه به عنوان وسيله بلكه به عنوان موضوعيّت نگاه مىكنند، باز اينها حسابشان با آن كسانى كه به خود ذات پروردگار توّجه دارند و امام را وسيله براى وصول به او مىدانند، تفاوت مىكنند.
و خسر المتعرضون الّا لك «خسران زدهاند، خسران زده شدهاند و خاسر اند آن كسانى كه متعرّض غير تو شدهاند.» غير تو را به حساب آوردهاند، افراد ديگر را به حساب آوردند، حسابهايى در ارتباطاتشان در نظر گرفتند، حساب و كتاب در ارتباطاتشان مدّ نظر قرار دادند. خدا شاهد است كه يك خطور كه از انسان سر بزند، يك خطور، يك خطور كه اين خطور، خطور غير الهى باشد، خطور، خطور مادّى باشد، خطور، خطور دنيوى باشد، به پاى انسان مىنويسند؛ يك خطور: با اين رفيق بشويم، به دردمان مى خورد. بد نيست حالا فرض بكنيد كه سلام، عليكى با اين داشته باشيم. اينها همهاش چيست؟ اينها همهاش خسر المتعرضون الا لك است. تمام كسانى كه متعرّض غير تو شدند، اينها خسران پيدا مىكنند. يك روزى همين مىآيد و پشت مىكند. همين مىآيد و بىتوجّهی می کند، آن وقت انسان خسران زده يعنى چه؟ يعنى اينكه: عجب! من كه دو سال با اين بودم، اين همينطور سر يك مطلب واهى گذاشت رفت؟ اين ناراحتى كه براى انسان پيدا مىشود، اين ناراحتى برای چیست؟ به اين خاطر نيست كه او گذاشته و رفته، بلکه به این علّت است که دوسال سرگردان او بوده، دو سال بيكار او بوده و دو سال علّاف او بوده و ذهن خودش چيزهاى ديگرى را ترسيم مىكرده، برای این است که اينقدر ناراحت مىشود. يعنى چه؟ يعنى «خاسر». حالا اگر دو سال انسان باشد ولى تعلّق نداشته باشد، حالا وقتى كه برود، ناراحت مىشود؟ نه، مىرود كه مىرود، برود، مىرود كه برود. ناراحتى دارد؟ دوباره برگردد، مىخواهد برگردد، مىخواهد برنگردد. چرا ناراحتى ندارد؟ به خاطر اينكه دل در اينجا گرو نگذاشته، متعرّض او نشده، ارتباط داشته، ولى متعرّض ديگرى بوده، دل در گرو ديگرى گذاشته و او هم كه هيچ وقت از بين نمىرود. حالا اگر او از بين رفت خب انسان ديگر بايد خلاصه، نداى وا مصيبتايش برود بالا. ولى نه، او از بين نمىرود. ولى غير از او همه مىروند. ما به چه كسانى دل بسته بوديم! در زمان مرحوم آقا ما به چه كسانى تعلّق داشتيم! به چه افرادى دل بسته بوديم! به چه افرادى تعلّق داشتيم! به چه افرادى پشت گرم بوديم! به چه افرادى توجّه داشتيم! كجايند؟ كجايند؟ رفتند همه. اينهم نتيجه و خسرو المتعرضون الّا لك. پدر به ما گفت: متعرّض نباش! حرفش را گوش نداديم. او گفت و ما گوش نداديم. البتّه خيال مىكرديم مطلب جور ديگر است و حالا ايشان مثلًا نظر جدّى ندارد. حالا مىفهميم: نه بابا! جدّى مىگفت، داشت جدّى مىگفت و اينها همه براى انسان عبرت است.
اين را مىخواهم خدمتتان بگويم- بالاترين مرتبهاى كه تمام اين مطالبى را كه ما خدمتتان عرض كرديم، اينها را شما در جريانات مادّى طبعاً جستجو مىكنيد ديگر، افراد عادى، همسايه، رفيق، شريك، اين جهات عادى- من مىخواهم عرض كنم مسأله بالاتر است؛ حتّى افرادى را كه آنها را در سلوك و در راه و در مسير، شريك و رفيق و مؤانس و مصاحب با خودتان مىدانيد هم از اين قاعده مستثنا نيستند. مگر افرادى كه در زمان مرحوم آقا بودند، مگر ما آنها را سالك نمىدانستيم؟ آن كه ديگر مسأله، مسألۀ همسايه نبود، مسألۀ شريك و اينها نبود، مسألۀ مادّى كه نبود حدّاقل، به خاطر منفعت مادّى كه من با آنها در ارتباط نبودم و ما با آنها ارتباط نداشتيم، اين كه ديگر مشخّص است. ولى چه بود؟ همينى كه ما بدون توجّه به او با يك نفر و لو در طريق، احساس پشت گرمى كنيم، باز اين چيست؟ غلط است. بايد انسان دنبال رفيق بگردد. حضرت حافظ مىفرمايند:
دريغ و درد كه تا اين زمان ندانستم كه كيمياى سعادت رفيق بود رفيق
اين هست. اين همه تأكيد شده نسبت به اين كه انسان نياز به رفيق دارد، نياز به راه دارد، ممدّ است، اينها همه دُرست، ولى صحبت در اين است كه اينقدر مطلب حسّاس و دقيق است كه حتّى رفيق راه را كه انسان برمىگزيند، اگر بخواهد نظر استقلالى رويش بكند، به اين عنوان: «من ديگر اين را پيدا كردم، ديگر كارم تمام است» نه، فردا يكدفعه مىبينى گذاشت، رفت؛ همين شخص! «من ديگر الآن به اين رسيدم ديگر پشتم گرم است، اين ديگر با بقيّه فرق مىكند، اين ديگر حسابش با بقيّه جداست» نه، اينكه من دارم خدمتتان مىگويم ما همۀ اينها را گذارندهايم، ما تجربه كرديم، دارم تجربه ام را به شما مىگويم. تمام اين افكار، اين اتكائات، تمام اين تدلّىها، تمام اينها را ما انجام داديم، گذشتيم، تمام اينها را طى كرديم. الآن دارم به شما مىگويم: آن كه اگر براى من مانده باشد، فقط اوست، فقط او، همه اينها همه گذشته و مطلب وقتى براى من يك مرتبه صورت ديگرى پيدا كرد كه من در اين يك سال آخر، يك شب در خدمت مرحوم آقا بودم راجع به ارتباط ايشان با آقاى حدّاد كه سؤال كردم- چون يك مسائلى برايم بود- يك مرتبه از ايشان شنيدم گفتند: آقا سيّد محسن! خيال نكن من به آقاى حدّاد هم نظر استقلالى مىكردم، نظر من به ايشان هم نظر، نظر آلى بود، نظر وساطت بود، نظر وسيلهاى بود،، نظر (وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَة)[1] بود ولى حواسم جاى ديگر بود. اين آقايى كه اين كتاب را نوشته راجع به استادش، اين كتاب روح مجرّد را نوشته، بالاترين حدّى كه شما مىتوانيد يك شخصى را وصف بكنيد، شما در اين كتاب پيدا مىكنيد. بالاترين مرتبه از توصيف و از حمد و ثنا را شما در اين كتاب نسبت به آقاى حداد و بايد هم همينطور باشد. آقاى حدّاد همه چيز آقا بود؛ سر تا پاى وجود آقا، آقاى حدّاد بود؛ مىنشست از آقاى حدّاد مىگفت، بلند مىشد از آقاى حدّاد مىگفت، مىخوابيد به ياد او مىخوابيد، اصلًا تمام وجود مرحوم پدر ما فانى در اين بود. بارها مىفرمود: من خودم را در قبال ايشان صفر مىبينم و ايشان شوخى هم نمىكرد، واقعاً جدّى مىگفت. با تمام اين احوال، يك نكته خيلى، خيلى، باطنِ باطن، سرّ سرّى كه دارم اينجا فاش مىكنم. آن سرّى كه به كسى نمىگفت، آن شب به ما مىگفت ايشان این بود كه: اين اوضاعى را كه تو مىبينى در ارتباط با آقای حدّاد، اين باز ته قضيّهاش اين بود كه به جاى ديگر ما توجّه داشتيم. ايشان را وسيله مىديديم و خود ایشان اين را از مرحوم آقا مىخواست. او از شاگردش مىخواست اينجور باشد، اگر نمىخواست آن سرّ را به او نمىسپرد. چون ديد اين شاگرد، شاگردى است كه قابليّت دارد اين سرّ را حمل كند، آمد اين را به عنوان شاگردى پذيرفت. نه اين كه آقاى حدّاد بيايد بگويد: نه، شما بايد من را قبول داشته باشيد آقا! ما اين همه برايت زحمت كشيديم، اين همه برايت چكار كرديم، چرا شما حواست جاى ديگر است؟ اين است دست درد نكند؟ اين است فرض بكنيد كه يك عمر تربيت كردن؟ نه، او يك عمر آقاى آقا سيّد محمّد حسين را، علّامه طهرانى را، يك عمر راه مىبرد تا تازه به اينجا برساند- آقا كه از اوّل اينطور نبود- يك عمر او را حركت مىدهد تا به اين مطلب برساند كه احساس كند از درون وجدانش كه حدّاد هم يك وسيله است. اگر آقاى حدّاد بخواهد آقا را به يك نكتهاى برساند كه احساس كند آقاى حدّاد است در اين ميان، تازه اوّل شرك است، ولى حدّاد كسى نيست كه شاگردش را به اينجا دعوت كند.
امام حسين و پيغمبر كسانى نيستند كه بخواهند اصحابشان را به اينجا دعوت كنند، در آيه قرآن وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ [2] اين همه آياتى كه شما در قرآن می بینید تمام اين آيات دارد آن نوك قلّه را به شما نشان مىدهد، آن رأس مخروط را دارد اين آيات نشان مىدهد. بابا! پيغمبر با اين يد و بيضاء و اين شقّالقمر و اين، اينور و آنور و تمام اينها باز (إِلَّا رَسُولٌ) «يك فرستادهاى است» منم اين وسط، منم همه كاره اين وسط، منم در اينجا كه به پيغمبر، پيغمبرى دادم، منم كه او را عبد صالح خودم قرار دادم. اين نكته را دارد از اوّل سوره حمد تا آخر (قُلْ هُوَ اللَّه) اش در قرآن اين نكته را مىخواهد بگويد. يعنى اين شش هزار و ششصد و خوردهاى آيهاى كه در قرآن هست، از اوّل تا آخر معاد و مبدأ و اخلاق و دين و اجتماعيّات و فقه و معاملات، تمام اينها آن نكتۀ ظريف در قرآن، آن همين قضيّه است كه آنچه كه حقيقت در عالم وجود دارد فقط ذات پروردگار است؛ غير از ذات پروردگار همه اينها چه هستند؟ مخلوق اند؛ مىخواهد پيغمبر باشد، مىخواهد افراد عادى، مثل ما باشد. او اين نكته است. به اين نكته اگر رسيديم، به رمز قرآن رسيديم، به رمز بعثت رسيديم، به رمز خلافت رسيديم. به اين نكته، مرحوم آقا رسيد. من از ايشان سؤال كردم كه: آقا! در اين روح مجرّد شما مطالبى گفتيد كه حتّى به ما هم تا به حال نگفتيد. ايشان فرمودند: آقا! اين مطالبى كه مىشود گفت، تازه من گفتم، چيزهايى است كه من نمىتوانم بگويم. مكتب حقّ اين است. اگر يك وقتى ديديد به خود دعوت مىكنند، بدانيد آنجا با حق فاصله دارد.
يك روز أميرالمؤمنين عليهالسّلام در خيابان بودند با اصحابشان، يك مرتبه يك شخصى بود- ظاهراً عبدى بود، از عبيدى- آمد رو كرد به أميرالمؤمنين و گفتش كه: يا على! تو- البتّه حالا تعبيراتى كه كرده، تعبيراتش حالا يك قدرى حالا مؤدّبانهترش را من بگويم، او خیلی رُک آمده بود گفته بود- يا على! تو هم يكى از بقيّه هستى و خلاصه يك وسيلهاى هستى و با بقيّه هم فرقى نمىكنى. أميرالمؤمنين رو كردند و گفتند: مُوَحِّدٌ وَالله. «موحّد است، راست مىگويد، موحّد است.» مُوَحّدٌ واللَه. أميرالمؤمنين نيامده حالا بگويد: بنده خليفه رسول اللَه هستم، تو آمدى مىگويى تو كسى نيستى! به من دارى مىگويى؟ به من دارى مىگويى كسى نيستى؟ اصلًا تمام ضربت خوردنش، تمام جنگهايش بخاطر اين بود كه اين را توى كلّۀ ما كند كه فقط حقيقت اوست، منِ على با فرزندانم كه گُل سَر سَبَد عالم هستيم، درقبال او هيچيم، در قبال او صفريم، در قبال او به حساب نمىآئيم. با او باشيم گُل سر سبد عالميم، بدون او باشيم با بقيّه فرقى نمىكنيم. الهى! چون در تو مىنگرم از جملۀ تاجدارانم و تاج بر سر و چون بر خود مىنگرم از جمله خاك سارانم و خاك بر سر.
و ضاعَ المُلِمُّونَ إلّا بك «ضايع شدند، از بين رفتند آن كسانى كه المام كردند، فرو افتادند، خود را انداختند مگر به تو» وَ أجْدَبَ الْمُنتَجِعونَ إلّا مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَكَ «به تنگدستى و فقر رسيدند آن كسانى كه طلب كردند غير از تو را.» بابُكَ مَفتوحٌ للرّاغِبينَ «باب تو و درِ رحمت تو هميشه براى كسانى كه رغبت دارند به آن مسائل و به آن تجليّات، هميشه باز است.» وَخَيرُكَ مَبذولٌ للطّالِبينَ «و خير تو هميشه براى طالبين مبذول است.» وَ فَضْلُكَ مُباحٌ لِلسّائِلينَ «براى سائلين، فضل و احسانت مباح است.» وَ نَيْلُكَ مُتاحٌ لِلآمِلينَ «نيل و فيض رحمت تو و عطا و بخشش تو، متاح است، در دسترس است، براى كسانى كه آرزومندند، در دسترس است.» وَ رزقُكَ مَبْسوطٌ لِمَن عَصاكَ «رزق تو پخش است براى كسى كه تو را حتّى عصيان كند.» وَ حِلمُكَ مُعْتَرِضٌ لِمَن ناواكَ «به كسى كه قصد دشمنى با تو را دارد، حلم تو، معترض است و شامل حال او هم خواهد شد.» عادتُكَ الإحسانُ إلَى الْمُسيئينَ «عادت تو و روش تو، احسان به گناهكاران است.» وَسَبيلُكَ الإبْقاءُ عَلَى المُعتَدين «راه تو، ابقاء و حفظ است بر كسانى كه تعدّى مىكنند.» أللَهُمَّ فَاهْدِنى هُدَى الْمُهتَدين ، اينجا ديگر مطلب يك قدرى بالا مىرود و سطح دعاى حضرت اوج مىگيرد. خدايا! حالا كه اين طوره، حالا كه تو داراى اين خصوصيّات هستى و حالا كه تو يك همچنين اوصافى دارى، پس تو مرا به هدايت مهتدين راهنمايى كن، از تو چيزى كم نمىشود. تو كه عطاى تو شامل همه است، تو كه راه تو براى هميشه باز است، تو كه حلم تو معترض است براى كسى كه دشمنى مىكند، پس حالا بيا دست مرا بگير! وَ ارْزُقنى اجْتِهادَ المُجتَهدين «اجتهاد و جَهدِ آن افرادى كه واقعاً جَهد مىكنند، آنها را نصيب من بگردان.» وَ لا تَجْعَلْنى مِنَ الغافِلينَ المُبعَدين «و مرا از غافلينِ مبعدينِ از رحمت خودت قرار نده.» واغْفِرلى يَومَ الدّين «و مرا براى روز جزا مورد آمرزش قرار بده.»
تأکید بزرگان بر ذکر مدام در ماه رجب
يكى از مسائلى كه خيلى مؤكّد است در اين ماه، و همينطور در ماه شعبان و ماه رمضان، اين ذكر مدامى است كه انسان آن ذكر مدام را دارد. ذكر مدام آن ذكرى است كه عدد ندارد و انسان بدون عدد مىتواند آن ذكر را بگويد. اين را ذكر مدام مىگويند؛ جزء اذكار عدديّه نيست و اشكالى هم ندارد براى شخصى كه بگويد. مثل ذكر لا إلهَ إلّا الله. همينطور به نحو مدام انسان آن ذكر را بگويد. دارد راه مىرود لا إلهَ إلّا الله بگويد. نشسته است، آرام بدون اينكه حتّى كسى هم بفهمد يا مثلًا دهان او حركتى داشته باشد، ذكر لا إلهَ إلّا الله بگويد. اين خيلى مناسب است. يكى از آن اذكار، ذكر يونسيّه است كه لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ [3] است كه توصيه شده كه بدون عدد. اگر كسى مىتواند صد مرتبه مثلًا بگويد بين الطّلوعين. اگر يكى مىتواند، دويست مرتبه بگويد. اين ذكر يونسيّه بسيار مهم است منتهى بدون عدد؛ پنجاه مرتبه، هفتاد مرتبه، صد مرتبه، صد و پنجاه مرتبه، هر كسى به آن مقدارى كه خسته نشود و خيلى از بزرگان تأكيد كردند و خود حقير از مرحوم آقاى حدّاد- رضوان الله عليه- شنيدم كه ايشان مىفرمودند كه: گنجهايى در اين ذكر يونسيّه نهفته است و اگر شخصى مداومت داشته باشد، خداوند او را به يك نعمات خيلى بزرگى مىرساند.
حضرت امام دهم (ع ) دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هايش اندکی برآمده و سرخ و سفيد بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام هادی (ع ) بذل و بخشش بسيار مي کرد . امام آن چنان شکوه و هيبتی داشت که وقتی بر متوکل خليفه جبار عباسی وارد مي شد او و درباريانش بي درنگ به پاس خاطر وی و احترامش برمي خاستند .
خلفايی که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعين ، معتز ، همه به جهت شيفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنيای فريبنده با خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی ديرينه داشتند و کم و بيش دشمنی خود را ظاهر مي کردند ولی همه ، به خصال پسنديده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، و اين فضيلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و اسلامی به تجربه ، آزموده و مانند نياکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش وی را ديده بودند . شبها اوقات امام (ع ) پيوسته به نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نياز با معبود مي گذشت . لباس وی جبه ای بود خشن که بر تن مي پوشيد و زير پای خود حصيری پهن مي کرد . هر غمگينی که بر وی نظر مي کرد شاد مي شد . همه او را دوست داشتند . هميشه بر لبانش تبسم بود ، با اين حال هيبتش در دلهای مردم بسيار بود .
یکی از اعمالی که در ماه شریف رجب، پس از هر نماز واجب، معمولا انجام می گیرد،دعای «یامن ارجوه …» است.
درباره ی این دعا، چند مطلب قابل دقت است که در این مقاله به آن ها خواهیم پرداخت.
در ابتدا، اصل دعا را نقل می کنیم. ماخذ اصلی دعای «یامن ارجوه » کتاب اقبال سیدبن طاووس است. در آن جا آورده است:
و من الدعوات کل یوم من رجب، ماذکره الطرازی ایضا، فقال: دعاء علمه ابوعبدالله(ع) محمدا السجاد -و هو «محمدبن ذکوان » یعرف بالسجاد. قالوا: سجدو بکی فی سجوده حتی عمی.- روی ابوالحسن علی بن محمدالبرسی،(رحمهماالله )، قال: اخبرناالحسین بن احمدبن شیبان، قال: حدثنا حمزه بن القاسم العلوی العباسی، قال: حدثنا محمدبن عبدالله بن عمران البرقی، عن محمدبن علی الهمدانی،قال: اخبرنی محمد بن سنان، عن محمدالسجاد فی حدیث طویل، قال:
قلت لابی عبدالله(ع): جعلت فداک! هذا رجب. علمنی فیه دعاءا ینفعنی الله به.
قال: فقال لی ابوعبدالله(ع): اکتب «بسم الله الرحمان الرحیم »! وقل فی کل یوم من رجب صباحاو مساءو فی اعقاب صلواتک فی یومک ولیلتک: «یامن ارجوه…».
قال: ثم مر ابوعبدالله(ع) یده الیسری، فقبض علی لحیته و دعا بهذا الدعاء و هویلوذ بسبابته الیمنی، ثم قال بعد ذلک: «یا ذالجلال والاکرام…».
و فی حدیث آخر: ثم وضع یده علی لحیته و لم یرفعها الا و قد امتلاظهر کفه دموعا. (1)
این روایت را، علامه ی مجلسی و محدث قمی، به گونه زیر ترجمه کرده اند:
1 - علامه مجلسی:
به سند معتبر، منقول است که محمدبن ذکوان به خدمت حضرت صادق(ع) عرض کرد که:
فدای تو شوم! این، ماه رجب است. مرا دعایی تعلیم نما که حق تعالی، مرا، به آن نفع ببخشد. حضرت فرمودند که: «در هر روز ماه رجب، در صبح و شام و بعد ازنمازها در شب[بخوان]: «یا من ارجوه لکل خیر…». پس، حضرت محاسن مبارک خودرا به دست چپ گرفتند و انگشت سبابه ی دست راست خود را به جانب چپ و راست حرکت می دادند و با انکسار تمام، این دعا را حضرت می خواندند: «یا ذالجلال …» ودست از ریش مبارک خود بر نداشت تا از آب دیده ی مبارک اش، تر شد. (2)
2 - محدث قمی: سیدبن طاووس، روایت کرده است از محمدبن ذکوان -که معروف به سجاد است ،برای آن که آن قدر سجده کرده و گریست در سجود، که نابینا شد- که گفت: عرض کردم به حضرت صادق(ع): فدای تو شوم! این، ماه رجب است. تعلیم نما مرا دعایی در آن،تا حق تعالی، مرا، به آن، نفع بخشد. حضرت فرمود: بنویس «بسم الله الرحمان الرحیم »! و بگو در هر روز از رجب، در صبح و شام و در عقب نمازهای روز و شب: «یامن ارجوه لکل خیر…».
راوی گفت: پس گرفت حضرت، محاسن شریف خود را در پنجه ی چپ خود و خواند این دعارا به حال التجاو تضرع به حرکت دادن انگشت سبابه ی دست راست. پس گفت بعد از آن:
یا ذالجلال والاکرام… .
محمد بن ذکوان کیست؟
راوی این دعا، «محمدبن ذکوان » ملقب به «سجاد» است.
وضع او، از نظر رجالی، مشخص نیست. مرحوم مامقانی می نویسد:
ولیس له فی کلمات اصحابناالرجالیین اثر اصلا. ولم اقف فیه الا علی روایه السید رضی الدین بن طاووس(رضوان الله علیهم) ، فی الاقبال، دعاء شهر رجب.
به نظر ما، احتمال تصحیف، در نام این راوی، وجود دارد. توضیح این که، ممکن است راوی این حدیث یا «محمدبن زیاد» باشد -زیرا، اردبیلی در جامع الرواه، از«محمدبن زیاد» با لقب «سجاد» نام برده و گفته: «محمدبن سنان از وی روایت نقل می کند.» و در این جا هم، روایت گر، محمدبن سنان است- و یا «محمدبن زیدشحام است; زیرا، وی، دعای «یامن ارجوه » را به گونه ی دیگری نقل کرده است.
البته، احتمال این که «محمدبن ذکوان »، تصحیف «محمدبن زیاد السجاد» باشد،بیش تر است.
نکاتی درباره ی قرائت این دعا
1 - «بسم الله الرحمان الرحیم » جزو دعا نیست،بلکه ذکر آن، به جهت استحباب شروع هرکار ارزش مندی با بسمله است.
2 - این دعا، در هر موقع از روز و شب و بعد از هر نماز - چه واجب و چه مستحب می توان خواند. از این سفارش، اهمیت دعای مذکور، معلوم می شود.
3 - لفظ «جمیع » در قبل از «شر» در عبارت و شر الاخره » -هرچند به عنوان نسخه ی بدل- وجود دارد.
4 - درباره ی زمان به دست گرفتن محاسن ، دو احتمال وجود دارد:
احتمال نخست این است که از ابتدای دعا، باید محاسن را به دست چپ گرفت، یعنی،منظور از «الدعاء» در «…و دعابهذا الدعاء»، همان «یا من ارجوه…» تاپایان دعا باشد و نه دعای «یاذالجلال و الاکرام …».
احتمال دوم، این است که مقصود از «الدعاء» را در «دعا بهذاالدعاء»، قسمت «یاذالجلال والاکرام… می باشد و «ذلک » را در «ثم قال بعد ذلک » به در دست گرفتن محاسن » برگردانیم.
علامه ی مجلسی، رضوان الله علیه، همان طوری که ترجمه اش نشان می دهد، احتمال دوم راقبول دارد. و ظاهرا همین احتمال دوم درست تر باشد.
انتهای دعا; یعنی،«حرم شیبتی علی النار» نیز موید درستی احتمال دوم است.
5 - از مجموع روایت استفاده می شود که، «محاسن را به دست گرفتن » و «انگشت سبابه ی دست راست را حرکت دادن حالتی بوده است که در آن هنگام، به حضرت امام صادق(ع) دست داده است و نه این که جزئی از دعای «یامن ارجوه » باشد.
البته، اگر کسی، با دقت و تامل، در محتوای این دعا بنگرد، چه بسا، از او نیزاین حالت، سر زند.
در این جا، مناسب است یادآور شویم که این، یکی از حالت های دعا کننده است. اگربه کتاب «الدعاء»ی کافی مراجعه کنیم، حالت های دیگری را نیز برای شخص دعاکننده خواهیم یافت. برای نمونه، به این روایت توجه فرمایید:
عده من اصحابنا، عن احمدبن محمدبن خالد، عن ابیه، عن فضاله عن العلاء، عن محمدبن مسلم، قال: سمعت اباعبدالله(ع) یقول:
مر بی رجل و انا ادعو فی صلاتی بیساری فقال: یا عبدالله! بیمینک. فقلت:
یاعبدالله! ان لله، تبارک و تعالی، حقاعلی هذه کحقه علی هذه ». و قال:
«الرغبه، تبسط یدیک و تظهر باطنهما و الرهبه، تبسط یدیک و تظهر ظهرهما. والتضرع، تحرک السبابه الیمنی یمینا و شمالا. والتبتل، تحرک السبابه الیسری ترفعها فی السماء رسلا و تضعها. و الابتهال، تبسط یدیک و ذراعیک الی السماء. والابتهال، حین تری اسباب البکاء.
امام صادق (ع) فرمود:
«مردی به من گذر کرد و من در نمازم دست چپ را برای دعا بلند کرده بودم.
پس گفت: یا عبدالله! با دست راست ات دعا کن، من گفتم: ای بنده ی خدا! راستی که خداوند تبارک و تعالی، براین هم حقی دارد، مانند حق او بدان. » و فرمود: «دررغبت، هر دو دست را بگشایی و باطن آن ها را بنمایی. و در رهبت ، هر دو دست رابگشایی و پشت آن ها را عیان داری. و در تضرع، انگشت سبابه ی راست را به راست وچپ بجنبانی. و در تبتل، انگشت سبابه ی چپ را بجنبانی و به آرامی آن را به بالا وپایین ببری و بیاوری. و ابتهال، این است که هر دو دست و هر دو ذراع را به سوی آسمان فرازداری. ابتهال، وقتی است که موجبات گریه فراهم شده است.
1-الاقبال، ج 3، ص 211.
2- زادالمعاد، تصحیح میرزا علی آقا شیرازی، صص 8-9.
3- اصول کافی، کتاب الدعاء، باب الرغبه والرهبه…،
4- الاقبال، ج 3، ص 185-186 .
5- المراقبات، ص 46.
نقل است کاروانی از تجار به همراه مال التجاره فراوان به قصد تجارت راهی دیاری دور دست شد. در میانه راه حرامیان کمین کرده به قصد غارت اموال به کاروان یورش بردند. طولی نکشید که محافظان کاروان از پای درآمده، تسلیم گشته و دزدان به جمع آوری اموال و اثاث از روی شتران مشغول شدند. در بین اموال مسروقه یکی ازحرامیان کیسه ای پر از سکه های زر یافت که بسیار مایه تعجب بود چه آنکه در داخل همان کیسه به همراه سکه های زر تکه کاغذی یافت که روی آن آیه ای از قرآن در مضمون دفع بلا نوشته شده بود.
حرامی شادی کنان کیسه را به نزد سر دسته دزدان برد و تمسخر کنان اشارتی نیز به دعای دفع بلا نمود. رئیس دزدان چون آن واقعه بدید دستور داد کیسه زر را به صاحبش برگردانند. یکی از حرامیان برآشفت که این چه تدبیری است و مگر ما راهزن نیستیم؟ رئیس دزدان پاسخ چنین داد: “ای ابله، درست است که ما دزد مال مردمیم اما هرگز قرار نبود دزد ایمان مردم باشیم.”
آوازه ی وسعت علوم پیشوای پنجم(ع) آنچنان اقطار کشور اسلامی را پر کرده بود که لقب «باقرالعلوم» که از جانب پیامبر(ص) به وی داده شده بود تحقق عینی پیدا کرد؛ به گونه ای که دانشمندان بزرگ او را با همین ویژگی یاد می کردند.
«عبدالله بن عطا» یکی از شخصیتهای برجسته و دانشمندان بزرگ عصر امام(ع) می گوید: من هرگز دانشمندان اسلامی را در هیچ محفل و مجمعی کوچکتر و زبونتر از محفل محمد بن علی(ع) ندیدم. من «حکم بن عیینه» را با همه ی شخصیت و مقام علمی اش در محضر امام محمد باقر(ع) همچون کودکی دیدم که در برابر استادی عالی مقام، زانوی ادب بر زمین زده و شیفته و مجذوب کلام و شخصیت او گردیده است.
جابربن یزید جعفی هر گاه از امام باقر(ع) حدیثی نقل می کرد می گفت: خبر داد مرا وصی اوصیا و وارث علوم انبیاء، محمد بن علی الحسین(ع)…
محمد بن مسلم می گوید: هرگز مطلبی به ذهنم خطور نکرد مگر اینکه از امام باقر(ع) سؤال کردم و پاسخ سؤالات من از آن حضرت بالغ بر سی هزار حدیث شد.
ابن حجر عسقلانی، یکی از دانشمندان عامه، می نویسد: محمد باقر(ع) به اندازه ای رموز و اسرار علوم را آشکار ساخت و حقایق و احکام و حکمتها و لطایف را بیان نمود که جز کوردلان و یا منحرفان، کسی نمی تواند آن را انکار کند، از اینرو، به شکافنده و جمع آورنده علوم بر فرازنده ی پرچم دانش لقب یافته است.
رگرفته از کتاب تاریخ اسلام در عصر امامت امام سجاد(ع) و امام باقر(ع)
ای به تو از خالق داور سلام
از لب جان بخش پیمبر سلام
شمس و قمر را به نسب اختری
نسل امام از پدر و مادری
اختر تابنده ی دانش تویی
بلکه شکافنده ی دانش تویی
دانش کل نقطه ای از مکتبت
علم لدنی سخنی بر لبت
هر نفست باغ گلی از کمال
هر سخنت پاسخ صدها سؤال
میلاد شکافنده ی دانش نبوی و وارث علم علوی، خجسته باد.
روزی طاووسی و زاغی به هم رسیدند و توانستند زشتیها و زیباییهای یکدیگر را ببینند. طاووس به زاغ گفت: این کفشهای قرمز که پای توست، سزاوار تنپوش رنگارنگ و زیبای من است، نه این کفشهای سیاه ناموزون. زاغ گفت: بلکه پوشش تو متناسب با کفش قرمز من است و ما اشتباها لباس همدیگر را پوشیدهایم. لاکپشتی که سر در لاک خود فرو برده و گفتوگوی این دو را شنیده بود، سر از لاک درآورد و گفت: “ای دوستان، این بحث بیهوده را پایان دهید؛ زیرا خدا همه چیز را به یک نفر نداده است و همه آرزوها را برای یک شخص مهیا نکرده است. خداوند به هر کس چیزی بخشیده که تنها ویژه اوست، هرکس باید به آنچه خداوند به او بخشیده است، خشنود باشد.” آرزوی هر مرد و زنی است که همسر ایدهآلی پیدا کند که از همه زشتیها و نقصها به دور باشد و نقطه ضعفی نداشته باشد. گمان نمیرود در دنیا چنین همسری پیدا شود که صددرصد کامل و بیعیب باشد. این نکته را تمام پسران و دخترانی که میخواهند ازدواج کنند باید در نظر بگیرند
برنامه تلگرام یکی از بهترین برنامه های پیام رسانیه . سرعت تلگرام بسیار خوبه ( کاملا واضحه که سرعتش عالیه ) ، رابط کاربری بسیار ساده ای داره و همه می تونن باهاش کار کنن . با تلگرام می تونید هر نوع فایلی که دوست دارید رو با حجم ۱ گیگا بایت برای دوستان تون ارسال کنید در صورتی که با با وایبر و واتس اپ شما نمی تونید این کار رو انجام بدین ! به نظر من اپلیکیشن تلگرام Telegram یک برنامه پیام رسانی بسیار مناسبه و می تونه جایگزین خوبی برای واتس اپ باشه . اگرچه با تلگرام می تونید به سایر کاربران تگرام پیام صوتی ارسال کنید و در خیلی از موارد کارتون راه میوفته اما ..
اما…
اما…
زنگ خطراتشم جدا جدی بگیریم
به گزارش ایمنا دکتر اکبر نصراللهی استاد ارتباطات در برنامه گفتگوی ویژه خبری شنبه شب شبکه دو سیما گفت: به علت این که سواد رسانه ای در میان بخشی از جامعه پایین است متأسفانه بداخلاقی هایی هم در عرصه فضاهای مجازی مشاهده میشود که از نهادهای مسئول انتظار داریم امکانات لازم را برای مدیریت محتوا فراهم آورند تا از این ابزارها برای توسعه هنجارهای فرهنگی، انسانی و اجتماعی و همچنین هنجارهای اخلاقی حرکت کنیم در غیر این صورت تهدیدهای آن بیشتر خواهد شد و هنر مدیریت آن است که این تهدیدها را به فرصت تبدیل کند.
نصراللهی درباره گسترش فضاهای مجازی گفت: وقتی مطالب و شایعاتی بدون استناد و تحقیق در این فضاها منتشر می شود و به علت اینکه سواد رسانه ای در میان بیشتر کاربران اندک است دیگر بدنبال اصالت و ریشه خبر نمی روند و این مطالب بسرعت گسترش می یابد.
وی افزود: همچنین مسئولیت گریزی از ویژگیهای فضای مجازی است مانند آنکه درباره تصادف با پورشه یا اسیدپاشی یا از موارد مشابه دیده شده است.
این کارشناس ارتباطات افزود: اگر سواد رسانه ای در جامعه بیشتر شود عرصه برای این طور مسائل و رفتارها محدود خواهد شد.
نصراللهی گفت: در فضای مجازی کسانی که به سمت شایعه سازی و تکرار شایعات و همچنین برخی بداخلاقیها می روند به راحتی قابل ردیابی نیستند و مسئولیت نمی پذیرند.
وی افزود: باید بپذیریم که امروزه امکانات تلفن همراه و همچنین کامپیوترهای شخصی و دیگر ادوات رسانه ای نیز در کنار رادیو و تلویزیون گسترش یافته است و باید به سمت مدیریت محتوا و داده ها و هدایت افکار عمومی در فضای مجازی حرکت کنیم و نمی توانیم صحنه را واگذار کنیم و برخورد فعال با این محیط ها برنامه ریزی شود.
حسن کوشکی پژوهشگر و محقق هم در این گفتگو اظهارداشت: امروزه کاربردهای فضاهای مجازی هم وسیعتر شده است و هم به سرعت رو به تنوع زیاد حرکت می کند و باید به سمت قانونمند شدن این فضاها و مدیریت قانونی آنها حرکت کنیم.
وی تصریح کرد: اگر چه برخی معتقدند می توان از این فضاها هم استفاده مطلوب و هنجارمحور داشت اما کسانی که این ابزارها را بطور رایگان در اختیار ما قرار می دهند بدنبال اهداف خاص خود هستند و هرگز اجازه نمی دهند ما از این ابزارها برای ترویج هنجارها و مختصات فرهنگی ، اسلامی ، دینی و اخلاقی خود استفاد کنیم.
کوشکی گفت: فضاهای مجازی مانند یخچال ، تلویزیون و دیگر ابزارها نیست که کاربردهای عقلایی آن آشکار باشد و احتمال کاربری غیرعقلایی آن به مرز صفر نزدیک شود بلکه بررسی اهداف تولیدکنندگان این نرم افزارهای مجازی و فضاهای مجازی نشان می دهد که عمدتاً کاربری های متناسب با هنجارهای مد نظر بنیانگذاران خود دارد و آنها اجازه نمی دهند بعنوان مثال در بحث ترویج حجاب از آن استفاده کنیم.
وی افزود: امروزه خود کشورهای غربی هم به سمت محدود کردن قانونی استفاده از فضاهای مجازی رفتند و در کشور هم نباید اجازه دهیم استفاده از این فضاهای مجازی نامحدود باشد و متأسفانه نگرش های جناحی و سیاست زده باعث می شود آسیب های فضاهای مجازی بیشتر شود.
وی افزود: پایین بودن سواد رسانهای و ویژگیهای احساسی و عاطفی بودن جمعیت هم کمک کرده است ترویج برخی مطالب و شایعات در فضاهای مجازی بیشتر شود اما اهل فن وتحقیق و متخصصان هرگز برای رفع نیاز خود به فضاهای مجازی مراجعه نمی کنند چون این مطالب پایه علمی و تحقیقی ندارد و انتظار داریم در کشور ما هم مانند کشورهای تولید کنندگان ابزارها و نرم افزارهای فضاهای مجازی به سمت قانونمند شدن کاربریها و ایجاد محدودیت هنجاری در این عرصه ها حرکت و برنامه ریزی کنند.
زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد. بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرد تا شاید بتواند این کار خود را جبران کند.
حکیم به او گفت: «به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن.» آن زن از این راه حل متعجب شد ولی این کار را کرد.
فردای آن روز حکیم به او گفت حالا برو و آن پرها را برای من بیاور آن زن رفت ولی 4 تا پر بیشتر پیدا نکرد. مرد حکیم در جواب تعجب زن گفت انداختن آن پرها ساده بود ولی جمع کردن آنها به همین سادگی نیست همانند آن شایعه هایی که ساختی که به سادگی انجام شد ولی جبران کامل آن غیر ممکن است.
<< 1 ... 46 47 48 ...49 ...50 51 52 ...53 ...54 55 56 ... 66 >>