« تلازم شرافت شب و روز | جوایز روزه داران.... » |
یکی از طلاب مدرسه ی ما تعریف میکرد:
شب 23 رمضان پارسال با خانواده در خونه احیا گرفته بویم
یه ساعتی مونده بود تا اذان، داشتم به خدا میگفتم یعنی خدایا تو صدای غلط کردن های منا میشنوی یعنی خدا تو امشب میبخشی و…
تو حال درددل با خدا بودم که گوشیم زنگ زد
گوشی را ور داشتم یکی از پسرای جوان فامیل بود
با تعجب پرسیدم چیزی شده این وقت شب زنگ زدی ؟
پرسید که بیداین؟
گفتم:بله شب قدره مگه شما احیا نگرفتین؟
گفت نه من خواب بودم و خوابی دیدم
خواب دیدم که بین تمام خونه ها ، خونه شما نوارانی شده با چراغ های زیبایی که تا به حال از آن چراغ ها در هیچ کجا ندیده بودم. با خودم گفتم این خونه که از این چراغ ها نداشته پس اینها را از کجا آورده اند. توی همین فکر بودم که این مطلب به ذهنم خطور کرد که صاحب آن خانه الان بیدار است و مشغول قرآن خواندن و این نورانیت از نورانیت قرآن است و بلافاصله از خواب پریدم و خواستم بدانم امشب شما قرآن خواندین یا نا…
من نمیدانستم چه بگم….. من بودم و بغضی که گلوما گرفته بود.
باسلام
القدس لنا
وعده دیدارماآخرین جمعه ماه مبارک رمضان راهپیمایی روز جهانی قدس
فرم در حال بارگذاری ...