« صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها | بانوی دو عالم زهره است » |
زبانحال امام حسن مجتبی (ع)
بیا تا با هم خون بباریم
به زانوی غم سر گذاریم
که ما دیگر مادر نداریم
حسین جان
پدر وقت غسل شبانه
شده خیره در این میانه
به سوی جای تازیانه
حسین جان
میبینی، شدیم اول کودکی بی مادر
بسوزد دل از بیکسی حیدر
که تنها شد آخر، که تنها شد آخر
بیا برای بابا دعا کنیم
بیا خدا را امشب صدا کنیم
که این گره را با گریه وا کنیم
مادر بی تو حیدر شده غریب
مادر بی تو حیدر شده غریب
مادر بی تو حیدر شده غریب
نبودی بابا من شکستم
نیامد کاری هم ز دستم
ز روی تو شرمنده هستم
پدر جان
ندیدی اشک بی صدا را
ندیدی داغ کوچهها را
ندیدی دست بیحیا را
پدر جان
تا خانه، به روی زمین هی نشست و برخاست
چقدر از خدا مرگ خود را میخواست
امان از غم او، ز قد خم او
کنار قبر زهرا بمان پدر
برایش امشب قرآن بخوان پدر
فدای دردت ای مهربان پدر
مادر بی تو حیدر شده غریب
مادر بی تو حیدر شده غریب
مادر بی تو حیدر شده غریب
آن دم ای کاش، غوغا نمیشد و، در وا نمیشد و
آتش دخیل چادرِ، زهرا نمیشد
عمر حیدر پایان نمیگیرد چرا
دنیا بر ما آسان نمیگیرد چرا
از اشک من طوفان نمیگیرد چرا
افتادنت به روی خاک
ببین چه کرده با علی
دلم گرفته فاطمه
بگو دوباره یاعلی
فرم در حال بارگذاری ...