سامانه وبلاگ مدارس
  • خانه
  • تماس
  • ورود
  • آمار

  • امروز: 456
  • دیروز: 524
  • 7 روز قبل: 776
  • 1 ماه قبل: 2012
  • کل بازدیدها: 152853
 
« حدیث روزنتیجه عمل.. »

پدرم امسال هم به رسم هر سال جشنی به مناسبت عید بزرگ غدیر در خانه خودمان برپا کرد.

یک روز قبل از عید گوسفند چاق و چله ایی گرفت و مادرم و زن داداشم هم  صبح به بازار رفتند و سبری، میوه و چیزهایی که لازم بود از بازار خرید کردند.

جشن شب غدیر بود و بابام صبح به برادارها و خواهرهایش زنگ زد و همه را برای شام دعوت کرد و مادرم هم دختر و عروسهایش را خواند که در پخت شام و بقیه کارها به او کمک کنند. 

عصر که شد دختر عمه ها و دختر عموهایم خانمان آمدند و همه شادی کننان دورهم جمع شدند، گروهی سبزی پاک میکردند و گروهی هم سالاد درست میکردند.

عمو وسطیم زحمت ذبح گوسفند را کشید و آن را قطعه قطعه کرد و خودش اونا بار گذاشت و یکی از دختر عمه هام که آشپزیش زبانزده ،مشغول پخت برنج شد، آتش بزرگی که در گوشه حیاط روشن کرده بودند، شوق عجیبی ایجاد کرده بود

عروس بزرگمان هر سال شرینی جشن را میخرد و دادمادمون نوشابه، یکی از داداشم تخمه و یکی دیگشان میوه.

نزدیک غروب که شد تقریبا شام حاضر بود و مهمانان کم کم سر و کلشان پیدا می شد و مادرم با اسفند به استقبالشون می رفت.

توی حیاط فرش انداخته بودیم و همه بیرون  نشستند و پسر عمم یه آهنگ کردی شاد گذاشت و باعث شادی بیشتر شد و داداش کوچیکم هم مشغول عکس و فیلمبرداری بود و از گوچیکترین صحنه ها هم نمیگذشت.

اذان مغرب که گفته شد، نمازخونا به عمو اقتدا کردند و نماز جماعت برپاشد و بعد از نماز هم به خواهش زن عموم که بچه مریض داشت، زیارت امین الله خواندیم و برای بچه مریضش دعا کردیم.

موقع شام مادرم از دختر مجردا خواست، زیباترین سفره ممکن را بچینن و دخترا هم باذوق و شوق مشغول چیدن سفره میشدند 

مادرم قبل از خوردن شام، سهم همسایه ها را جدا میکرد و بچه ها میداد که در خونه همسایه ها ببرند و عید را تبریک بگن.

عجب غذای خوشمزه ایی شده بود، البته هر سال این شام منحصر به فرد میشه و خوردن داره.

بعد از خوردن شام مادر ازمان می خواهد که بساط چایی و شرینی را آماده کنیم، و چند قوری چایی با طعم با هل و لیمو و آویشن درست میکردیم و 

دوتا عمو کوچیکم خیلی خوب بلد بودن از گذشته و خاطراتش حرف بزنند. همه را دور خود جمع کردند و از خاطرات جونی و کودیشون میگفتند و همه با صدای بلند میخندیدند و همزمان تخمه و چایی میخورند. شوهر عمم براشون هوره(آواز کردی) می خواند و همهبا سکوت  تو حال  و حس می رفتند 

مادرم هم با خواهرشوهرا و هم عروساش حلقه زده بودن و مشغول حرف زدن بودن، دختر جوانا هم همینطور .

بچه ها هم تو حال و اتاقا مشغول بازی و جیغ و داد بودند، مادرم بهم سفارش کرده بود به شلوغی بچه ها اعتراض نکنم تا یه امشب بهشون خوش بگذره.

یکی از زن عموام با یکی از عمه هام چند وقتی بود باهم حرف نزده بودند مادرم کاری کرد که آشتی کنند و همدیگر را ببوسند.

این جشن فقط جشن عید غدیر نبود، خیلی حسن ها داشت که اگر به آن فکر میکردی چند وقت یک بار این جشن ها را لازم است به پا کنی.

این جشن باعث میشد رابطه فامیلی بهتر بشه، مشکلات جونای فامیل مطرح بشه و کینه و کدورت ها از بین بره، به قول پدرم هزینه همه ی اینا به خاطر محبت امیر المومنیه.

 

 

 


موضوعات: دلکوبه
   سه شنبه 21 شهریور 1396


فرم در حال بارگذاری ...

اوقات شرعی
پخش زنده اماکن متبرکه
دانشنامه سوره های قران
سوره قرآن
تدبر در قرآن
دانشنامه مهدویت
دانشنامه عاشورا
احادیث موضوعی
وصیتنامه شهدا
 
مداحی های محرم