« لبخند باران | برگزاری مراسم شب سوم عزای حسینی در مدرسه علمیه فاطمیه(س) سرابله » |
دیشب در مراسم عزاداری که در مدرسه ما برگزار شد، وسط روضه نگاهم به دختر خانم جوانی افتاد که مدام دستمال را توی دو دستش دست به دست میکرد این کارش آنقدر به طول کشید که توجهم را بیشتر به خودش جلب کرد
وقتی روضه تمام شد و نوبت سینه زنی شد و همه خانم ها برای سینه زنی بلند شدند این خانم جوان همون جور سر جایش نشسته و سرش را پایین انداخته بود و دستمال کاغذی همچنان بین دو دستش میچرخید این کار او تا پایان سینه زنی ادامه داشت و کامل ذهن کنجگاو مرا به خود مشغول کرده بود گویا خود روضه خوان دل خود بود ، مشتاق شدم نگاه کنم این خانم جوان کیست. خواستم به چهره او نگاه کنم متوجه اشک های روی گونه هایش شدم .
اشک هایش نه دیک دقیقه طول کشید نه نیم ساعت بلکه مداوم اشک میریخت. سینه زنی هم نمیکرد. هوای دل او خیلی به هوای دلم نزدیک بود مثل کسی نشسته بود که انگار داشت با زبان دلش با کسی حرف میزد شاید با امام حسین درد دل میکرد و از مشکلش می گفت، شاید خطا کار بود و از خود ناامید و داشت خدا خدا میکرد.
وقتی لامپها روشن شد و من میخواستم چهره او را ببینمم متوجه شدم کلی دستمال کاغذی خیس و مچاله کرد بود و جلوی خود انداخته بود
امام حسین(ع) نمیدانم چه نیرویی دارد که جوانان اینگونه دور و ورش جمع می شود خدا می داند چند جوان الان در مجالس عزا اینگونه نشسته اند و دنبال دوای دردشان میگردند.
فرم در حال بارگذاری ...