« مدارا کردن... | نماز مانند لیمو ترش است » |
شخصی در یکی از مناطق کویری زندگی میکرد
چاهی داشت پر از آب و زندگیش به راحتی میگذشت و با وجود اینکه در همچین منطقه ایی زندگی میکرد، بقیه اهالی صحرا به علت کمبود آب دچار مشکل بودند
اما او خیالش راحت بود که یک چاه پر از آب خشک نشدنی دارد.
روزی به صورت اتفاقی سنگی از دستش داخل چاه افتاد صدای سقوط سنگ برایش دلنشین بود
اما میترسید برای چاه مشکلی پیش بیایبد چند روزی گذشت و دلش برای آن صدا تنگ شد و از روی کنجکاوی این بار خودش سنگریزه ایی داخل چاه انداخت .
کم کم با صدای چاه انس گرفت و اطمینا یافت که با این سنگریزه ها برای چاه مشکلی پیش نمی آید
مدتی گذشت و کار هر روز مرد بازی با این چاه بود تا جایی که سنگریزه ها روی هم تلنبار شدند
و چاه بسته شد. دیگر نه صدایی از چاه شنیده می شد و نه آبی داشت.
نکته: مطمئن باشیم تکرار اشتباهات کوچک و اصرار بر آنها به شکست بزرگی ختم خواهد شد.
دیده شده توسط نویسنده در روزنامه افق خانواده
احسنت
https://kowsarnet.whc.ir/profile/4430708843#main
___________________________________-
http://zamhareer.kowsarblog.ir/
**************************
http://cowsarblog.kowsarblog.ir/“ir/
عنوان قشنگی انتخاب کردید.
فرم در حال بارگذاری ...