« یک شبانه روز خدمت (به پدر و مادر), بهتر از یک سال جهاد | پنج خصلت طلایی » |
مسافر تاکسی آهسته روی شونه ی راننده زد چون می خواست ازش یه سؤال بپرسه… راننده جیغ زد, کنترل ماشین رو از دست داد… نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس… از جدول کنار خیابون بالا رفت… نزدیک بود که چپ کنه… تا اینکه کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد… برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود تا اینکه راننده رو به مسافر کرد و گفت: «هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!» مسافر عذر خواهی کرد و گفت: «من نمی دونستم که یه ضربه ی کوچولو این قدر تو رو می ترسونه» راننده جواب داد: «درسته, تقصیر تو نیست چون امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده تاکسی دارم کار می کنم… آخه من 25 سال راننده ماشین حمل جنازه بودم!»
سلام. خدا قوت.
سلام. خدا قوت.
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
عید ولایت مبارک
زیر سایه آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف عاقبت بخیر باشید.
التماس دعای ویژه.
فرم در حال بارگذاری ...