سامانه وبلاگ مدارس
  • خانه
  • تماس
  • ورود
  • آمار

  • امروز: 277
  • دیروز: 37
  • 7 روز قبل: 277
  • 1 ماه قبل: 1855
  • کل بازدیدها: 152329
 
« چادرم دارد به یک معجزه تبدیل میشودباید از خودمان شروع کنیم »

قصه غریبی است این ماجرای عطش و از آن غریب تر قصه تر کسی است که همه او را ساقی بدانند و چشم همه برای

آب به او باشد، اما از او برنیاید. 

سکینه و رقیه و بچه ها گفته بودند: آب و هستی عباس آب شده بود و قطره قطره چکیده بود پیش پایشان

 

من نمی دانم میان این عمو و آن برادرزاده ها چه گذشته بود که عباس ادب، پیش روی  شما ایستاده بود و گفته بود:

آقا تابم تمام شده است … و شما رخصت داده بودید. دلتان ولی نا آرام بود تا آنکه صدای استغاثه اش بلند شده  که

ادرک اخاه

بدون علم باز گشتید، بدون علمدار، بدون مشک، بدون سقا، در برابر نگاه منتظر بچه ها… فقط به سمت خیمه عباس

می رفتید و عمود خیمه را کشیدید.

سلام بر لبهای که آب را تا ابد شرمنده کرد.


موضوعات: دلکوبه
   شنبه 15 آبان 1395
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(4)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
4 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: مریم [بازدید کننده]
مریم
5 stars

چه قشنگ نوشتی

1395/08/17 @ 09:59
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 
5 stars

سلام بر لبهای که آب را تا ابد شرمنده کرد.

1395/08/17 @ 09:34
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 
5 stars

ی داغ غمت لاله به باغ دل ما

نام تو رقیّه جان، چراغ دل ما

دلسوختگان غم خود را دریاب

بگذار تو مرهمی به داغ دل ما

1395/08/15 @ 10:16
نظر از: مريم [عضو] 
5 stars

باسلام و عرض ادب
شهادت حضرت رقیه (س) تسلیت باد.

1395/08/15 @ 10:01


فرم در حال بارگذاری ...

اوقات شرعی
پخش زنده اماکن متبرکه
دانشنامه سوره های قران
سوره قرآن
تدبر در قرآن
دانشنامه مهدویت
دانشنامه عاشورا
احادیث موضوعی
وصیتنامه شهدا
 
مداحی های محرم