« تو را نشناخته ام... | بزرگترین چترِ دنیا » |
به روایتی از پیامبر(ص) در مود حضرت شعیب(ع) آن حضرت از محبت خدا آنقدر گریه کرد تا نابینا شد و خداوند دوباره چشمانش را بینا کرد و مجددا گریه کرد تا نابینا شد و این کار تا چهار بار ادامه پیدا کرد بار چهارم خداوند وحی کرد تا کی می خواهی گریه کنی؟ اگر از ترس جهنم است از آتش تو را پناه دادم، اگر از شوق بهشت است، آن را در اختیار تو قرار دادم، چرا اینقدر گریه می کنی؟ حضرت شعیب پاسخ داد خدایا خود می دانی که گریه من نه از آتش جهنم و نه از شوق بهشت و نعمت های آن است بلکه محبت تو در دل من بسته شده و تا تو را نبینم آرام نمی گیرم خداوند وحی کرد حال که چنین است من هم ، هم سُخَنِ خود موسی را خادم تو می کنم… و بنا به گفته تاریخ حضرت موسی (ع) ده سال خدمتگزار حضرت شعیب بود…
با سلام و صلوات بر خاتم رسولان
خدایا مرا هم عاشقت گردان
یا خیر حبیب و محبوب
یا علی علیه السلام
سلام و احترام
رنگ انتخابی مانع مطالعه است.
موفق باشید.
فرم در حال بارگذاری ...