باز هم ای صبح جمعه آمدی مولا نیامد |
باز هم ای صبح جمعه آمدی مولا نیامد |
بهار مردان خدا
پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله
شب بيدارى در طاعت خدا، بهار اوليا و بوستان نيکبختان است
امام حسن عسکری سلام الله علیه
امام مهدى سلام الله علیه
او نورى فروزان و ماهى درخشان بود كه خداوند آنچه را نزد خود بود براى او برگزيد. او راه و روش پدران بزرگوار خود را گام به گام دنبال كرد تا رحلت فرمود
بحار الأنوار: ج 53، ص 191
میلاد امام حسن عسکری علیه السلام مبارک باد
آینه حُسن
ای کــه خــورشـید فلک محو لقای تو بود
مـاه را روشـنی از نـور ضـیـای تـو بود
تــویـی آن آیـنـه حـسـن خـداونـد کـریــم
کـه عـیـان نـور الـهـی زلـقـای تـو بـود
مـعـدن جود و سخـایی تـو که از فرط کرم
دو جـهـان ریزهخور خوان عطای تـو بود
ولی حق حسن العسکری ای آن که قضا
مـجـری امـر تـو و بــنــده رای تــو بـود
حــجـت یـــازدهــم نـــور خـداونـد جــلــی
ای کـه ایـجـاد دو عـالم ز بـرای تـو بـود
مـن کـجــا مــدح و ثـنـای تـو تـوانـم گـفتن
کـه بـه قـرآن خـدا مـدح و ثـنـای تو بود
نـه هـمـیـن جـای تـو در سامره تنـها باشد
کـه بـه دلـهـای مـحبـان تـو جای تو بود
بـی ولای تـو عـبـادت زکسی نیست قبول
شـرط مـقـبـولـی طـاعـات ولای تو بود
نـسـبـت قـامـتسـرو تـو بـه طوبی ندهم
زآن که طـوبی خجل از قد رسای تو بود
چـه غـم از تـابـش خـورشـیـد قـیامت دارد
آن کــه در روز جــزا زیـر لـوای تــو بــود
هـمـه شـب قـرب جـوارت زخدا میطلبم
کــه مـرا در سر شوریـده هـوای تو بود
در جـوار تـو زحـق خـواهـش جـنـت نـکنم
جنـت مـا بـه خدا صحن و سرای تـو بود
دیــده گــریـان نـشـود روز جـزا در مـحشر
هـر کـه گـریان به جهان بهر عزای تو بود
تـو ظـهـور پـسـر خـویـش طـلب کـن زخدا
چــون کـه مـقبـول خـداونـد دعای تو بود
تـا ابــد بـر تــو و اجــداد کـــرام تــو درود
غیر از این هر چه بگویم نه سزای تو بود
بر گرفته از سایت تبیان
«حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست»
شهید حمیدرضا نظام
به خدا قسم اگر می دانستم با هربار که خونم ریخته می شود ، بی حجابی آغوش حجاب را دربر می گیرد ، حاضر بودم هزاران هزار بار کشته شوم.
شهید یعقوب ابراهیم نژاد
«خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد.
برادرمسلمان: بى اعتنایى شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.»
شهید عبدالله محمودی
قيام مردم تبريز عليه طاغوت در چهلمين روز شهداي قيام مردم قم
شرح: روز 29 بهمن 1356، كه مصادف با چهلم فاجعه 19 دي قم بود، در بسياري از شهرها و نقاط كشور، مجلس ختم و سوگواري برگزار شد.
در روز نوزدهم دي، قيام مردم قم در اعتراض به چاپ مقاله اهانت آميز با امضاي مستعار احمدي رشیدي مطلق در روزنامه اطلاعات، توسط عوامل رژيم پهلوي به خاك و خون كشيده شد و در چهلم اين فاجعه، مردم نقاط مختلف ایران خود را آماده برگزاري مراسم ميكردند. در شهر تبريز نيز قرار بود مردم در مسجد قزللي (ميرزاآقايوسف مجتهد) تجمع كنند.دعوت از سوي آيت الله قاضي طباطبايي و ده تن ديگر از علماي تبريز صورت گرفته بود.
در روز 29 بهمن، مردم در مقابل اين مسجد اجتماع كردند. سرگرد مقصود حق شناس، رييس كلانتري بازار به همراه عدهاي مأمور، به مردم اعلام كرد كه متفرق شوند و با توهين به مسجد از ورود مردم جلوگيري کرد. جواني غيرتمند به نام محمد تجلي از اين توهين برافروخته ميشود و با وي گلاويز ميشود كه حق شناس با اسلحه كمرياش اين جوان 22 ساله را به شهادت ميرساند. مردم خشمگين جنازه خون آلود شهيد را برداشته و در خيابانها به راه ميافتند و بتدريج راهپيمايي گستردهاي شكل ميگيرد. يحيي ليقواني رييس ساواك تبريز با توجه به گسترش قيام مردمي با تهران تماس ميگيرد و شاه به جمشيد آموزگار دستور حفاظت از مناطق مهم و سركوب شديد مردم را ميدهد. شوراي امنيتي استان، دستور استقرار يگان ها و ادوات نظامي از جمله تانك و نفربر را در سطح شهر ميدهد كه با مقاومت و پايمردي مردم تبريز، اين شهر از خون جوانان، بازاريان، دانشجويان، مردان و زنان، رنگين شده و پس از فاجعه خونين قم، جنايت ديگري بر جنايت هاي رژيم افزوده ميشود. سرانجام ساعت 5 بعدازظهر نيروهاي نظامي بر شهر مسلط شدند. در آمار ساواك چنين آمده است: «581 نفر دستگير، 9 نفر کشته، 118 نفر زخمي. 3 دستگاه تانك، 2 سينما، يك هتل، كاخ جوانان، حزب رستاخيز و تعدادي اتومبيل شخصي و دولتي به آتش كشيده شدند. » كشتار مردم تبريز، شاه را غافلگير كرد چرا كه او به خيال خود توانسته بود پردهاي ضخيم بر روي فاجعه قم بكشد حتي اقدام دبير كل سازمان ملل را به سود خود تمام كند و افكار خارجيان را از درك واقعيت فاجعه قم منحرف سازد؛ اما با قيام مردم تبريز، تقدير به گونه ديگري رقم خورد.
امام صادق(ع) میفرمایند:
ان الله یبغض کثره النوم و کثره الفراغ. بحار الانوار، ج۷۶، ص۱۸۰
همانا خداوند با زیاد خوابیدن و بیکاری بیش از اندازه دشمن است.
خداوند عشق های دروغین را نمی پذیرد
بحار الانوار، ج۶۷، ص۲۴۹
رسول خدا(ص):
در روز قیامت، مردی را می آورند که شهید شده است. خداوند نعمتهایی را که در دنیا به او عطا کرده، معرفی میکند و آن مرد می پذیرد. آنگاه خداوند میفرماید: با این نعمتها چه کردی؟ عرض میکند: در راه شما جهاد کردم تا شهید شدم. خداوند میفرماید:
دروغ میگویی، تو جنگیدی تا بگویند: “با جرئت بودی” و گفتند.
حضرت محمد(ص) توجه به کعبه کردند و فرمودند:
مرحبا ای خانه، چقدر بزرگی تو و بزرگ است احترام تو بر خداوند
قسم به خدا که برای مومن حرمتی بیشتر از تو میباشد
زیرا خداوند برای تو یک احترام و برای مومن سه احترام قائل است:
- برای مال مومن
- برای خون مومن
- برای آبروی مومن.
بحار الانوار، ج67، ص71
الخصال، ص 254
حضرت محمد(ص):أربَعٌ مَن كُنَّ فيه فَهُوَ مُنافقٌ و إنْ كانَتْ فيهِ واحِدةٌ منهُنَّ كانَتْ فيه خِصلَةٌ مِنَ النِفاقِ حتي يدَعَها: من إذا حَدَّثَ كَذِبَ و إذا وَعَدَ اَخلَفَ و إذا عاهَد غَدَر و إذا خاصَمَ فَجَرَ.
چهار خصلت هست كه اگر در كسی باشد او منافق است
و اگر يكی از آنها در او باشد خصلتی از نفاق در اوست تا اينكه آن را رها كند:
1. زمانی كه سخنی بگويد، دروغ گويد.
۲. هنگامی كه وعده دهد، وفا نكند.
3. زمانی كه پيمان ببندد، پيمان شكند.
4. هنگامی كه دشمنی ورزد، ناسزا گويد.
امام حسین(علیه السلام): سَئَلْتُ أَبِي عَنْ مَخْرَج رَسُولِ اللهِ(ص) فَقالَ: کانَ رَسُولَ اللهِ(ص) يَحْزَنُ لِسانَهُ إلاّ عَمّايَعْنِيهِ قَدْ تَرَک نَفْسَهُ مِنْ ثَلاثٍ، الْمِراءِ وَ الْإکثارِ … .
از پدرم، درباره سيره پيامبر(ص) پرسيدم، پاسخ داد:رسول الله، زبان خود را هميشه از گفتار بي معنی حفظ مي کرد
و خود را از سه چيز دور مي داشت: مراء، پرحرفی، سخن پوچ
و نيز سه مسئله را ترک مي کرد:
هيچکس را مذمت نمي کرد، از کسی عيبجويی نمي نمود
و در پی جمع آوری لغزش های اين و آن نبود. مسند الامام الرضا، ج 2، ص 85
امام کاظم (ع) در وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۰۲ میفرمایند :
اگر به کودکانتان وعده ای دادید، وفا کنید، زیرا آنان میپندارند که روزیشان به دست شماست. به راستی خداوند بر هیچ چیز آنچنان خشم نمیگیرد که به خاطر زنان و کودکان.
حضرت علی(ع):
في الاِخلاصِ يكونُ الْخَلاصُ.
رهايی و نجات در اخلاص است.
تنبيه الخواطر، ج 2، ص 154
نظر آیت الله بهجت درباره علت نقاب دیدار ما با امام زمان(عج)
آیا اگر از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، امام زمان(عج) به ما سر میزند؟
قطعا گناه کردن، مهم*ترین علت محرومیت از عنایات امام زمان(عج) است، امام مهدی (عج) نیز در توقیع شریفشان به شیخ مفید می*فرماید: «ما را از ایشان(شیعیان) چیزی محبوس نکرده است، مگر گناهان و خطاهایی که از ایشان به ما می*رسد و ما آن را ناخوش می*داریم و از ایشان نمی*پسندیم».
آیت*آلله بهجت نیز بیان فرموده*اند: اگر بفرمایید چرا به آن حضرت دسترس نداریم، جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نیستند؟ او به همین از ما راضی است؛ زیرا «اورع الناس من تورّع عن المحرمات»؛ پرهیزکارترین مردم کسی است که از کارهای حرام بپرهیزد، ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.
بنابراین اگر ما از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، به مقامی می*رسیم که غیبت و حضور برایمان فرقی ندارد، امام سجاد(ع) به ابوخالد کابلی می*فرماید: «ای ابوخالد! به درستی که مردم زمان غیبت حضرت مهدی(عج) آنان که معتقد به امامت هستند و در انتظار ظهور او به سر می*برند، با فضیلت*ترین مردم همه زمان*ها هستند؛ به دلیل اینکه خداوند متعالی عقل و فهمی به آنان عنایت کرده که غیبت در نزد آنان به منزله ظهور و مشاهده گشته است».
از این رو، در حدیث دیگری امام جعفر صادق(ع) می*فرماید: «هر کس دوست دارد که از یاران حضرت قائم(عج) شود؛ باید که منتظر باشد و در عین حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو مشغول شود». بنابراین اگر کسی ترک گناه کند و منتظر امامش باشد، از یاران واقعی حضرت به شمار می*آید، آن*گاه اگر بزرگترین توفیق الهی او را دریابد، غیبت و و ظهور حضرت برایش تفاوت نخواهد داشت.
*انتظار*
هر جـمعه کــه میــگذرد از کـنـار مـن
افــزوده مــیشود بـه تب انتـــظار مـن
هر صبحدم که میدمد از مشرق آفتاب
دارم امـیــــد اینکــه بیــاید نـگـار مــن
عمــرم کــفاف دیـدن روی تــرا نـــداد
باشـد که بـعد من گذری بر مـزار من
برای ظهور هر چه زودتر اقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات
حاج میرزا خلیل طهرانى در اوائل طلبگى در شهر قم در مدرسه دارالشفاء به تحصیل اشتغال داشت و از حیث فقر و تهیدستى در سختی و مضیقه بود، به طورى كه بعضى شبها را گرسنه مىخوابید.
شبى در فصل زمستان از مدرسه بیرون رفت تا قدرى ذغال تهیه كند، به خانمى برخورد كه با دو بچه كوچك كنار كوچه نشسته و با چشم گریان به آنها مىگوید: من به هر كجا رفتم كه منزل گرمى از براى شما تهیه كنم ممكن نشد، مىترسم امشب در آغوش من از سرما تلف شوید!!
حاج میرزا خلیل مىگوید از دیدن وضع آن زن زانوهایم از كار افتاد و به دیوار كوچه تكیه دادم، و به فكر فرو رفتم كه چگونه جان این زن و بچههایش را از خطر تلف شدن برهانم، چون چاره ندیدم فوراً به مدرسه بازگشتم و چند جلد كتاب نفیسى كه داشتم به كتاب فروشى بردم و به هر قیمت كه او خواست به او فروختم، با پول آن چند مَن ذغال تهیه كردم و به مسافرخانهاى كه نزدیك مدرسه بود بردم و اطاقى با رختخواب و كرسى گرم در آن مكان تهیه كرده آن زن و بچههایش را به آنجا منتقل كردم، سپس قدرى غذاى گرم با همان پول خریدارى نموده براى آن بندگان خدا بردم و اعلام نمودم تا فردا عصر این اطاق در اختیار شماست، جائى نروید تا باز من به سراغ شما بیایم .
آنگاه به حجره بازگشتم و مقدارى از ذغال را كه آورده بودم براى كرسى خود روشن كردم، در این حال دیدم دو نفر با چراغ دستى وارد مدرسه شدند و به نزد من آمده گفتند مریضى داریم كه به دل درد سخت مبتلاست، معالجه به او فائده نداده، اكنون از حیاتش ناامید شده به ما گفته یكى از طلاّب را بالاى سرش ببریم شاید از بركت قدم و دعاى او شفا بگیرد، ما به مدرسه آمدیم دیدیم تمام حجرات چراغش خاموش است مگر حجرهى شما، تقاضا داریم زودتر به بالین آن مریض بیائید و در حق او دعا كنید، من به اتّفاق آن دو نفر به بالین مریض رفتم و حالش را بسیار سخت دیدم! این حدیث شریف به نظرم آمد كه حضرت مجتبى علیه السلام در طفولیّت دچار ناراحتى سختى شد، حضرت زهرا علیهاالسلام او را به نزد پدر برد و از آنجناب چاره خواست، حضرت فرمود قدح آبى بیاورید، چون آوردند چهل مرتبه سوره حمد بر آن خواندند و آب آن را به فرزند دلبندش پاشیدند بلافاصله تب قطع شد، و آثار بهبودى در وى ظاهر گشت، من هم قدح آبى طلبیدم و همان برنامه را اجرا كردم و به اطاقك خود در مدرسه بازگشتم!
طولى نكشید كه باز دیدم آن دو نفر به مدرسه آمدند و وجه قابلى به من دادند و گفتند: از بركت دعاى شما مریض ما شفا یافت و این وجه را او براى شما فرستاده، من از آن روز در فكر تحصیل علم طب افتادم، و پس از گذراندن دورهاى از علوم طب، مطبى در شهر قم باز كردم و از آن راه ثروت قابل ملاحظهاى نصیبم شد، تا این كه براى زیارت عتبات به عراق رفتم، جاذبه و معنویّت حضرت مولا مرا وادار به اقامت در نجف كرد.
در آنجا هم به تحصیل علوم دینیه مشغول شدم و هم با بازكردن مطبّى منظم به مداواى بیماران پرداختم .
روزى زنى علویه به مطب آمد و از كسالت خود سخن گفت، من پس از معاینه وى اعلام كردم علاج بیمارى تو از اختیار من خارج است، به ناگاه به این حقیقت متوجه شدم كه دانش طب من و ثروت دنیائى و مادّىام نتیجه رهانیدن یك زن و فرزندان سرمازدهاش در قم بود، چرا این زن علویه را ناامید كنم، با تكیه بر فضل حق او را معالجه مىكنم، دنبالش دویدم و وى را به مطب بازگردانده به او گفتم گرچه علاج بیمارى شما براى من خیلى سخت است، ولى امیدوارم بتوانم شما را معالجه كنم گرچه مخارج علاج شما از طرف خودم پرداخت شود، پس از مدتى با خریدن داروهاى گران قیمت از پول خودم او را معالجه كردم چون از بیمارى سختش به بهبودى رسید به من گفت: من از جبران خدمات تو عاجزم اكنون به حرم جدّم على علیهالسلام مشرف مىشوم و از وى تقاضاى عوض دنیا و آخرت براى شما مىكنم .
حاج میرزا خلیل مىفرماید خود من هرگاه به مرض سخت و درد صعب العلاجى دچار مىشدم دنبال آن علویه مىفرستادم و پیغام مىدادم امروز وقت تلافى است، او به حرم مىرفت و در حق من دعا مىكرد و من به شفا مىرسیدم .
پس از فوت حاج میرزا خلیل، آن زن علویه بر سر مزارش مىآمد و پس از دعا و طلب مغفرت عرضه مىداشت خدایا مقام حاجى را به من بنمایان!
پس از مدّتى خواب دید وارد وادى السلام شده و آنجا همانند بهشت عنبر سرشت، همراه با قصرهاى عالى است، چشمش به قصرى زیبا افتاد، پرسید این قصر از كیست؟ گفتند از حاج میرزا خلیل، نزدیك قصر آمد جوانى را با صورتى بسیار زیبا مشاهده كرد، از او سراغ حاجى را گرفت، آن جوان خوش سیما گفت: حق دارى مرا نشناسى من حاج میرزا خلیلم كه بر اثر دعاى تو و كارهاى خیرم به این مقام رسیدم و به تو اعلام مىكنم كه حقّاً خدمت مرا تلاقى كردى!!
منبع: عرفان اسلامی (شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)جلد 12