جناب حجه الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ محمد مهدي تاج لنگرودي ( واعظ ) صاحب تاليفات كثيره، دركتاب توسلات يا راه اميدواران صفحه 161، چاپ پنجم چنين مي نويسد:
يكي از دوستانم كه خود اهل منبر بوده و در فن وخطابه وگويندگي از مشاهير است،و مكرر براي زيارت قبر حضرت رقيه بنت الحسين سلام الله عليها به شام رفته است، روي منبر نقل مي*كرد:
درحرم حضرت رقيه سلام الله عليها زن فرانسوي را ديدند كه دو قاليچه گران قيمت به عنوان هديه به آستانه مقدسه آورده است
مردم كه مي*دانستند او فرانسوي و مسيحي است از ديدن اين عمل درتعجب شدند و با خود گفتند كه چه چيز باعث شده كه يك زن نامسلمان به اين جا آمده وهديه قيمتي آورده است
چنين موقعي است كه حس كنجكاوي در افراد تحريك مي*شود.
روي همين اصل از او علت اين امر را پرسيدند و او در جواب گفت :
همان گونه كه مي*دانيد من مسلمان نيستم، ولي وقتي كه از فرانسه به عنوان ماموريت به اين جا آمده بودم در منزلي كه مجاور اين آستانه بود مسكن كردم.
اول شبي كه مي*خواستم استراحت كنم صداي گريه شنيدم .
چون آن صداها ادامه داشت وقطع نمي*شد، پرسيدم اين گريه وصدااز كجاست ؟ در جواب گفتند :
اين گريه*ها از جوار قبر يك دختري است كه در اين نزديكي مدفون شده است .
من خيال مي*كردم كه آن دختر امروز مرده و امشب دفن شده است
كه پدرومادروساير بازماندگان وي نوحه سرايي مي *كنند .
ولي به من گفتند الان متجاوز از هزار سال است كه از مرگ ودفن او مي*گذرد.
برشگفتي من افزوده شد و با خود گفتم كه چرا مردم بعد از صدها سال اين گونه ارادت به خرج مي*دهند ؟
بعد معلوم شد اين دختر با دختران عادي فرق دارد، او دختر امام حسين سلام الله عليها است …
كه پدرش رامخالفين ودشمنان كشته*اند وفرزندانش را به اين جا كه پايتخت يزيد بوده به اسيري آورده*اند و اين دختر درهمين جا از فراق پدر جان سپرده ومدفون گشته است .
بعد از اين ماجرا روزي به اين جا آمدم
مردم زهر سو عاشقانه مي*آيند ونذر مي*كنند وهديه مي*آورند ومتوسل ميشوند.
محبت او چنان دردلم جا كرد كه علاقه زيادي به وي پيدا كردم.
پس از مدتي به عنوان زايمان مرا به بيمارستان و زايشگاه بردند.
پس از معاينه به من گفتند كودك شماغير طبيعي به دنيا مي*آيد و ما ناچاراز عمل جراحي هستيم.
همين كه نام عمل جراحي راشنيدم دانستم كه دردهان مرگ قرارگرفته*ام . خدايا چه كنم،* خدايا ناراحتم ، گرفتارم چه كنم،* چاره چيست ؟
وانديشيدم كه، چاره*اي بجز توسل ندارم،*و بايد متوسل شوم …..
به ناچار دستم را به سوي اين دختر دراز كرده و گفتم، خدايا،* به حق اين دختري كه دراسارت كتك و تازيانه خورده است وبه حق پدرش،
كه امام برحق ونماينده رسولت بوده است و او را ازطريق ظلم کشته*اند قسم مي*دهم
مرا از اين ورطه هلاكت نجات بده …
آنگاه خود اين دختر رامخاطب قرارداده و گفتم، اگر من از اين ورطه هلاكت نجات يابم 2 قاليچه قيمتي به آستانه*ات هديه مي*كنم.
خدا شاهد است پس از نذر كردن ومتوسل شدن،*طولي نكشيد برخلاف انتظار اطبا ومتصديان زايمان،* ناگهان فرزند به طور طبيعي متولد شد واز هلاكت نجات يافتم .
اينكه نيز به عهد ونذرم وفا كرده وقاليچه*ها راتقديم مي*كنم.
ای شام! ای پیچیده در حرارت عصیان! محکمتر بزن این تازیانههای پی در پی را که فردا از جای تازیانهها، هزاران بهار جوانه خواهد زد. خرابههایت، آرامگاه ملایکیست که بر دیوارههای ویرانِ شرم سر میکوبند
میروی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامیگذاری. اندوهت را بر صورت خرابه میپاشی و میگذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.
شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت باد
آیت الکرسی سید آیات قرآن است …
عكس العمل شیطان هنگام نزول آیه الكرسی
امام محمد باقر از امیر المومنین (ع) روایت فرموده: هنگامی كه آیت الكرسی نازل شد رسول خدا (ص) فرمود آیه الكرسی آیه ای است كه از گنج عرش نازل شده و زمانی كه این آیه نازل گشت هر بتی كه در جهان بود با صورت به زمین خورد.
در این زمان ابلیس ترسید و به قومش گفت :"امشب حادثه ای بزرگ اتفاق افتاده است باشید تا من عالم را بگردم و خبر بیاورم.
ابلیس عالم را گشت تا به شهر مدینه رسید مردی را دید و از او سوال كرد: ” دیشب چه حادثه ای اتفاق افتاد”
مرد گفت “رسول خدا فرمود:” آیه ای از گنج های عرش نازل شد كه بت های جهان به خاطر آن آیه همگی با صورت به زمین خوردند. ابلیس بعد از شنیدن حادثه به نزد قومش رفت و حادثه را به آن ها خبر داد.
توصیه آیت الله بهجت(ره) درباره همسر و فرزندان
محبّت از امور جایگزین ناپذیر است. چند وقت پیش یك نامهای را دریافت كردم که دختر خانمی نوشته بود، من غبطه میخورم به دختر خاله ام كه میبینم پدرش او را میبوسد. دوستش دارد، محبّتش میكند. امّا دریغ از یك بوسهای كه بابای ما به ما داشته باشد.
رسیدگی به همسر و فرزندان:
یكی از توصیههایی كه حضرت آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه) داشتند این بود كه میفرمودند: به خانه كه میرسید كتابها را بگذارید پشت در ولی مواظب باشید که ندزدند! یعنی طوری نشود كه وقتی به خانه میروید، تازه بخواهید چیزی بنویسید و کتابی بخوانید و بند كتاب و كامپیوتر و … بشوید؛ اشتباه است، دیگر الآن باید یك وقتی را بگذارید برای زن و فرزند و اهل خانه.
تنظیم برنامه:
عمرتان را به سه 8 ساعت تقسیم کنید: 8 ساعت كار و تلاش؛ كه كار و تلاش ماها درسخوندن و درس دادن است. در هر حال، 8 ساعت بیرون درست كارکردن است. 8 ساعت هم برای خواب و استراحت؛ و 8 ساعت هم برای لذتهای حلال، تفكر و عبادت، كارهای شخصی و…
روزی حضرت ایشان برنامه بنده را تقریر كرده و فرمودند: “شما سحر از خانه میآیی بیرون و به نماز و حرم میروی، و برمیگردی خانه و صبحانه می خوری و بعد سر درس و كار تا ظهر؛ ظهر هم نماز خوانده و برمیگردی منزل ناهار را میخوری؛ اگر وقت خواب باشد نیمساعت هم میخوابی، بعد دو مرتبه میروی بیرون سركار و درس تا غروب، غروب هم نماز را میخوانی.” تازه بعدش ما میرفتیم كتابخانه و گاهی اوقات درسهای فوقالعاده میرفتیم، حدود ساعت 10 به خانه برمیگشتیم.
آیت الله بهجت (ره) میفرمودند كه “برای چی وقتی میآیی خانه و زن و بچّه میآیند دور و برتان، تازه كتاب باز میكنید و میگویید میخواهم اینها را كه صبح تا حالا خواندم مطالعه كنم؟ چون فردا میخواهم آن درس را مباحثه كنم؟ باید طوری برنامهریزی كنید كه وقت زن و بچّه ضایع نشود و به آن ها هم برسید. اهل خانواده هم حقوقی دارند. بالأخره زن و بچه و حتّی خود آدم نیازهایی دارد که اگر لذّتهای حلال نباشد همان عبادتش هم با نشاط نیست، درس خواندنش هم نشاط چندانی ندارد.”
معمولاً امثال ماها كمتر به این امر توجه میكنیم، زن و بچّه را رها میكنیم به حال خودشان، و خودمان را مدیون اینها میكنیم. نباید غافل شد از این كه اگر پول کمتر باشد، زندگی می گذرد؛ ولی زن، دختر و پسر آدم، كمبود محبّت را از کجا جبران کنند؟ در خانه چه کسی را باید بزند و بگوید محبّت میخواهم؟ اگر مابه موقع و اندازه به زن و فرزندان محبّت ابراز نداریم، باید عوارض پس از آن را پذیرا باشیم. پول و امور مادی را می توان از خویشان، صندوق و یا کسی قرض گرفت، امّا محبّت را هیچ کس جز مرد و زن نسبت به فرزندان و مرد نسبت به همسر نمی تواند جبران کند. پس باید آدم مواظب باشد كه حق همسر و فرزندانش بخاطر این كه چیزی را کسب و یا جبران كند، ضایع نسازد. محبّت از امور جایگزین ناپذیر است. چند وقت پیش یك نامهای را دریافت كردم که دختر خانمی نوشته بود، من غبطه میخورم به دختر خاله ام كه میبینم پدرش او را میبوسد. دوستش دارد، محبّتش میكند. امّا دریغ از یك بوسهای كه بابای ما به ما داشته باشد. تنها حواس او به رفتار ما در منزل معطوف است. او همه ما را خسته کرده و پیوسته می گوید بکن! نکن!… .
این چیزی بود كه ما از استاد گرامی حضرت آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) یاد گرفتیم كه باید نسبت به خانه و خانواده بسیار اهمیّت داد و مواظبت كرد كه حق بچهها بخاطر دیگران، یا كتاب و درس ضایع نشود.
عاشق خدا باشیم یا از خدا بترسیم؟
همیشه رحمت خداوند بر غضب او سبقت دارد اما همه صفات خدا عین هم هستند و صفت انتقام او عین بخشش اوست و ما اگر صفتی از خدا را انکار کنیم به انکار خود خدا برمیگردد، صفت منتقم بودن خدا نیز کمال او است و بد نیست و خدایی که از ظالمین انتقام نکشد خدا نیست شما پدری را در نظر بگیرید که هیچ برخوردی با فرزندی که دائما فرزندان دیگر را آزار میدهد انجام نمیدهد قطعا نمیتواند پدر خوبی باشد .
خداوند بلند مرتبه را ما با این زمزمه ها “مهربانتر از بابا مهربانتر از مادر"و “خدای خوب و مهربان داده به ما گوش و زبان…” شناختیم دانستیم که او ارحم الرحمین است از گناهان ما چشم می پوشد و دوستمان دارد ما را جانشین خود قرار داده ،بهترین رازدار است و عیب ما را به کسی نمی گوید و هزار و یک وصف دیگر که دل ما را گرم می کند .
بعد ها گفتند باید از کسی که مهربانترین است بر ما عاشق است و با همه کاستی ها دوستمان دارد ترسید و این ترس ستوده است .
چون او آتشی دارد سخت سوزاننده و خشمش چیره می شود و وای بر کسانی که بر آنان خشم گرفته شود .
ما از خدای خوبمان فقط خوبی دیده ایم ما رحمتش را باور کرده ایم ولی خشمش را نه ، خدایی که ما دوستش داریم همان مهربانترین مهربانان است چرا باید از او ترسید جرا ما را از خدا م یترسانند؟
در کتاب های اخلاقی علمای ما بسیار آمده است که باید از خدا ترسید و این خوف از خدا یعنی شناختن او و درک عظمتش و از طرف دیگر هم شاهدیم که همین نترسیدن مردم از خداوند متعال باعث گستاخی انسان ها شده و سر به طغیان برداشته اند .
بسیاری از ما حتی در خیالمان هم ترس از خدا نمی گنجد و به همین خاطر گاه حظور با عظمتش را نادیده گرفته و بی باکانه به آنچه برحذرمان داشته دست میزنیم .
واقعا چرا باید از خداوند ترسید و چگونه؟
همیشه رحمت خداوند بر غضب او سبقت دارد اما همه صفات خدا عین هم هستند و صفت انتقام او عین بخشش اوست و ما اگر صفتی از خدا را انکار کنیم به انکار خود خدا برمیگردد،صفت منتقم بودن خدا نیز کمال او است و بد نیست و خدایی که از ظالمین انتقام نکشد خدا نیست شما پدری را در نظر بگیرید که هیچ برخوردی با فرزندی که دائما فرزندان دیگر را آزار میدهد انجام نمیدهد قطعا نمیتواند پدر خوبی باشد .
آدمى اگر به خود و اطرافش نگاه کند، خواهد فهمید که غرق در نعمتها و الطاف خداوند است. او با مهربانى تمام و با کمال بذل و بخشش و جود و کرم و در عین حال با چشمپوشى از بسیارى از بدىها و ناسپاسىهاى انسان، مشغول تدبیر امور و اداره تمامى شؤون زندگى او است. اگر کارى کنیم که از خواب غفلت بیدار شویم، خود را غرق در محبتهاى خداوند و اولیاى او خواهیم دید. بعد از دیدن این احسان قلبا به اعطا کننده آن علاقهمند شده و خود را مدیون او خواهیم دید و علاقه و محبتمان نسبت به او افزون خواهد شد و اندک اندک و با گذشت زمان عشق به معبود پیدا خواهیم کرد. پس راه عاشق خدا شدن درک محبتها و خوبىهاى و زیبایی های او است که جز با رفع حجابهاى درونى میسّر نمىگردد .
اما در مورد ترس از خدا باید ابتدا آن را معنا کنیم تا معلوم شود آیا ترس از خدا خوب است یا نه. خدای متعال بزرگترین منبع کمال و قدرت و رحمت و آرامش و سعادت انسان است، بنابراین موجود ترسناک و نعوذ بالله آزار دهنده ای نیست ترس از خدا در حقیقت به معنای ترس از دوری خدا و از دست دادن خداوند و تنها شدن انسان است. ترس از اینکه انسان بالاترین تکیه گاه و معشوق خود را در زندگی از دست بدهد.
ترس از خدا به معناى ترس از مسؤولیتهایى است که انسان در برابر او دارد. ترس از این که در اداى رسالت و وظیفه خویش کوتاهى کند و به خوبى وظیفهاش را انجام ندهد؛ و به عبارتى، ترس از گناهان خود است. حضرت على(علیه السلام) در این زمینه مىفرماید: «و لا یخافن الاذنبه؛ هیچ یک از شما ترس نداشته باشد مگر از گناه خویش.»(نهج البلاغه، کلمه قصار82) قرآن کریم میفرماید: «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى»(نازعات 40و41) و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى بازدارد، قطعاً بهشت جایگاه اوست!
امام صادق علیه السلام: اَرج الله رَجاءَ لایجرّئک عَلی مَعصیتِه و خَف اللهَ خوفاً لا یؤیسُک مِن رَحمته؛ به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداوند بیم داشته باش بیمی که تو را از رحمتش ناامید نگرداند.
ملاحظه میکنید که آنچه باعث خوف است مقام خداست نه خود خدا لذا اشکالی ندارد که به لحاظ خدایی خدا عاشقش باشیم وبه لحاظ مقامش بترسیم. در واقع این ترس حاصل شناخت عظمت و جمال و جلال خداست. در حدیثى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم که در تفسیر این آیه فرمود: «کسى که مىداند خدا او را مىبیند، و آنچه مىگوید مىشنود، و آنچه را از خیر و شر انجام مىدهد مىداند، و این توجه او را از اعمال قبیح باز مىدارد این کسى است که از مقام پروردگارش خائف است، و خود را از هواى نفس بازداشته است.» (نور الثقلین جلد 5 صفحه 506 حدیث 43)
ترس از خدا به معنای صحیح آن ثمرات دیگری نیز دارد از جمله امام جواد علیه السلام میفرمایند: التحفظ علی قدر الخوف؛ خود را پاییدن به اندازه واهمه داشتن است (بحار الانوار ج 75 ص365 ) زیرا این شخص خداوند را حاضر و ناظر بر رفتار و کردار خود میداند. و این محافظت را به تمام شئون زندگى خود تعمیم میدهد. هر کس بیشتر بترسد، از خود مراقبت و مواظبت بیشترى خواهد کرد .
با توجه به مطالبی که گذشت میتوان گفت ترس از خدا سرچشمههاى مختلفى دارد. شمارى از آنها عبارت است از:
الف) اعمال ناپاک و افکار آلوده سبب ترس مىگردد.
ب)در مقربان، به خاطر قرب به ذات پاکش، کمترین ترک اولى و غفلت مایه وحشت مىشود.(این دو مورد را خوف از تقصیر گویند).
ج)گاه مقربان هنگامى که آن ذات نامحدود و بىپایان را تصور مىکنند و در مقابل به قصور ذاتى خود نظر مىدوزند، حالت خوف مىیابند.(خوف از قصور) خداوند در این زمینه مىفرماید: الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم آنها کسانى هستند که وقتى نام خدا برده مىشود دلهایشان مملو از خوف پروردگار مىگردد.
بین خداترسى و آگاهى ارتباط تنگاتنگ حکمفرما است. به علت این که خداترسى نتیجه هدایت به سوى خدا است، هر قدر معرفت انسان به خدا از عمق بیشترى برخوردار باشد، به آن اندازه ترسش هم عمق پیدا مىکند.
نکته اول:اموری پسندیده ای وجود دارد که موجب خوف و ترس مومنین می گردد که در اینجا به برخی از آنها اشاره می نمائیم:
1-ترس از مردن پیش از توبه یا شکستن توبه یا از تقصیر در وفا به حقوق پروردگار
2-ترس از غلبه نفس امّاره و شیطان
3-ترس از فریب خوردن از دنیا
4-ترس از اشتغال ذمه به حقوق مردمان، و کشیدن بار حقوق ایشان
5- ترس از سوء عاقبت. بیشترین ترسی که بر دل نیکان و متّقین غلبه دارد ترس سوء عاقبت است
6- ترس از سکرات مرگ و شدّت آن
7-ترس از از شدت نکیر و منکر و درشتى و خشونت ایشان
8-ترس از عذاب قبر و تنهائى و وحدت آن
9- ترس از هول عرصه قیامت و وحشت آن
10-ترس از تصوّر ایستادن در نزد پروردگار و هیبت آن و شمردن گناهان و حیا و خجالت آن و ……
این نوع از ترس عالىترین درجه ترس ممدوح است که از درجات بلند عرفانی محسوب می گردد (معراجالسعادة ج : 2 ص : 183 ) زیرا وجودش باعث وصول به نفس مطمئنه که نقطه کمال انسان است، خواهد شد و ترس مذموم آن است که انسان را از اطمینان بیاندازد و دچار نگرانی و اضطراب سازد.
قران کریم میفرماید: «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى؛ و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى بازدارد، قطعاً بهشت جایگاه اوست»
نکته دوم :بازتاب عملی ترس از خدا صرف این نیست که انسان چشم خود را بمالد و گریه کند بلکه باید از عاقبت آنچه مىترسد دوری کند. لذا خائف واقعی همت خود را به دقت کردن در عاقبت احوال خود مصروف مىنماید . و مجاهده با نفس و شیطان و مراقبه احوال و محاسبه اعمال خود را در سرلوحه برنامه زندگی اش قرار می دهد . ( معراج السعادة ج : 2 ص : )
182
نکته سوم :برخی عواملی که موجب می شود تا انسان ها از خوف الهی غافل شوند به شرح ذیل می باشد
بىخبرى انسان ها از عظمت و جلال خدا، و جهل به مؤاخذه و عقاب روز جزا، و سستى اعتقاد، و ضعف یقین در اینها غفلت و فراموشى از محاسبه روز قیامت، و بى التفاتى به «اهوال» و عذابهاى آن روز پر وحشت اطمینان و خاطر جمعى به رحمت پروردگار، یا مغرور شدن به طاعات و اعمال خود.( معراجالسعادة ج : 2 ص :190 )
امام صادق علیه السلام:اَرج الله رَجاءَ لایجرّئک عَلی مَعصیتِه و خَف اللهَ خوفاً لا یؤیسُک مِن رَحمته؛ به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداوند بیم داشته باش بیمی که تو را از رحمتش ناامید نگرداند. (جها د با النفس،ح109)
نتیجه اینکه هیچ منافاتی بین ترس از خدا به معانی ای که بیان شد و عبادت عاشقانه خدا وجود ندارد و إن شاء الله همه ما توفیق این گونه عبادت را پیدا نماییم. و همیشه بکوشیم برمعرفت صحیح خویش نسبت به خدای متعال بیافزاییم .
شهادت دکتر مفتح و روز وحدت حوزه و دانشگاه
روز وحدت حوزه و دانشگاه از يادگارهاي ارزشمند امام بزرگوار ماست. اين مسئله هم مثل همه تدابير و تصميمهاي مهمي که در راه جريان صحيح و اسلامي جامعه ما، آن حکيم عالي مقام و آن انسان والا و بصير مطرح کردند، يکي از برکات وجودي ايشان بوده و هست و انشاءالله خواهد بود. مقام معظم رهبري
طي قرنهاي گذشته استعمارگران براي بيگانه کردن نسل هاي رو به رشد کشورهاي اسلامي از اسلام و خاموش کردن مساله ي ايمان و وجدان ديني در بين آحاد مردم اقدامات متعددي را انجام دادند. آنان در طراحي نقشهاي فتوحات سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي خود به مانع عمده اي برخوردکردند و آن اعتقادات اسلامي ملت ها بود. زيرا اسلام مصداق کامل ديني بود که حقيقتاً با حمله و يورش همه جانبه و تجاوزکارانه ي دولتهاي استعماري به مناطق مختلف دنيا بويژه مناطق اسلامي مبارزه مي کرد. استعمارگران درشبه قاره هند، کشورهاي عربي و ايران و هرجا که احساس و وجدان ديني در مردم بيداربود اين حقيقت را تجربه کردند. لذا براي تثبيت و پيشبرد نقشه هاي خود درجهت ازبين بردن وجدان ديني و ايمان اسلامي در مردم برنامه ريزي کردند. جاذبه ي قهري علم وپيشرفتهاي علمي که اروپا به آن دست يافته بود موجب شد تا جواناني که براي تحصيل علم به اروپا و آمريکا رفتند هدف تبليغات ضد اسلامي قرارگيرند. اولين پرورش يافته هاي غرب غالباً کساني بودند که بخاطر ضعف نفس و فقدان تبليغات مؤثر ديني نسبت به دين احساس بيگانگي و عناد مي کردند. لذا دانشگاهها که مرکز پرورش انسانهاي دانشمند براساس پيشرفتهاي علمي روز بود بنيان آن بر بي اعتقادي و معارضه ي با دين گذاشته شد و در دانشگاهها نه تنها دين را ضعيف کردند بلکه به معارضه ي با آن پرداختند.
امام با آگاهي کامل نسبت به واقعيتهاي تاريخي، راه حل مشکلات، بقاء استقلال و شعار نه شرقي و نه غربي در کشور را، در آميخته شدن روشنفکران و تحصيلکردگان جديد، با دين و ايمان مذهبي و نيز آشناشدن روحانيون با پيشرفتهاي علمي جهان و تجربه ي روشهاي جديد ،مي دانستند. شهيد مفتح از جمله افرادي بود که توطئه استعمار در جدا نگاه داشتن دو قشر دانشگاهي و روحاني، از هم را با تمام وجود احساس کرده بود. وي در را تحقق بخشيدن به آرمان هاي بنيانگذار انقلاب اسلامي، ايجاد وحدت ميان اين دو قشر مهم جامعه را وجهه همت خود قرار داد. سخنرانيهاي ايشان در مسجد دانشگاه در ترغيب نسل روشنفکر و تحصيل کرده به اسلام اثر بسزايي داشت. به مناسبت مجاهدت ايشان در راه تحقق وحدت ميان حوزه و دانشگاه، روز شهادت آيت الله مفتح روز وحدت حوزه و دانشگاه ناميده شد.
شهادت دکتر مفتح و روز وحدت حوزه و دانشگاه
روز وحدت حوزه و دانشگاه از يادگارهاي ارزشمند امام بزرگوار ماست. اين مسئله هم مثل همه تدابير و تصميمهاي مهمي که در راه جريان صحيح و اسلامي جامعه ما، آن حکيم عالي مقام و آن انسان والا و بصير مطرح کردند، يکي از برکات وجودي ايشان بوده و هست و انشاءالله خواهد بود. مقام معظم رهبري
طي قرنهاي گذشته استعمارگران براي بيگانه کردن نسل هاي رو به رشد کشورهاي اسلامي از اسلام و خاموش کردن مساله ي ايمان و وجدان ديني در بين آحاد مردم اقدامات متعددي را انجام دادند. آنان در طراحي نقشهاي فتوحات سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي خود به مانع عمده اي برخوردکردند و آن اعتقادات اسلامي ملت ها بود. زيرا اسلام مصداق کامل ديني بود که حقيقتاً با حمله و يورش همه جانبه و تجاوزکارانه ي دولتهاي استعماري به مناطق مختلف دنيا بويژه مناطق اسلامي مبارزه مي کرد. استعمارگران درشبه قاره هند، کشورهاي عربي و ايران و هرجا که احساس و وجدان ديني در مردم بيداربود اين حقيقت را تجربه کردند. لذا براي تثبيت و پيشبرد نقشه هاي خود درجهت ازبين بردن وجدان ديني و ايمان اسلامي در مردم برنامه ريزي کردند. جاذبه ي قهري علم وپيشرفتهاي علمي که اروپا به آن دست يافته بود موجب شد تا جواناني که براي تحصيل علم به اروپا و آمريکا رفتند هدف تبليغات ضد اسلامي قرارگيرند. اولين پرورش يافته هاي غرب غالباً کساني بودند که بخاطر ضعف نفس و فقدان تبليغات مؤثر ديني نسبت به دين احساس بيگانگي و عناد مي کردند. لذا دانشگاهها که مرکز پرورش انسانهاي دانشمند براساس پيشرفتهاي علمي روز بود بنيان آن بر بي اعتقادي و معارضه ي با دين گذاشته شد و در دانشگاهها نه تنها دين را ضعيف کردند بلکه به معارضه ي با آن پرداختند.
امام با آگاهي کامل نسبت به واقعيتهاي تاريخي، راه حل مشکلات، بقاء استقلال و شعار نه شرقي و نه غربي در کشور را، در آميخته شدن روشنفکران و تحصيلکردگان جديد، با دين و ايمان مذهبي و نيز آشناشدن روحانيون با پيشرفتهاي علمي جهان و تجربه ي روشهاي جديد ،مي دانستند. شهيد مفتح از جمله افرادي بود که توطئه استعمار در جدا نگاه داشتن دو قشر دانشگاهي و روحاني، از هم را با تمام وجود احساس کرده بود. وي در را تحقق بخشيدن به آرمان هاي بنيانگذار انقلاب اسلامي، ايجاد وحدت ميان اين دو قشر مهم جامعه را وجهه همت خود قرار داد. سخنرانيهاي ايشان در مسجد دانشگاه در ترغيب نسل روشنفکر و تحصيل کرده به اسلام اثر بسزايي داشت. به مناسبت مجاهدت ايشان در راه تحقق وحدت ميان حوزه و دانشگاه، روز شهادت آيت الله مفتح روز وحدت حوزه و دانشگاه ناميده شد.
حوادث تاریخی در ماه صفر
اول صفر : وارد كردن سر مطهر امام حسین علیه السلام به شام ، ورود اهل بیت علیهم السلام به شام ، شهادت زید بن علی بن الحسین علیهم السلام (به روایتی)، آغاز جنگ صفین (بنا بر روایتی)
دوم صفر : مجلس یزید لعنتالله علیه بنا بر نقلی، شهادت زید بن علی بن الحسین علیهم السلام ( به روایت دیگر)
سوم صفر : ولادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام 57 هجری قمری به روایتی.
چهارم صفر : وفات آیتالله محمد علی شاه آبادی (1369 هجری)
پنجم صفر : شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها و لعنةالله علی قاتلیها، 61 هجری.
ششم صفر : صدور توقیع امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء به حسین بن روح.
هفتم صفر : ولادت امام موسی كاظم علیه السلام 128 هجری، شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام بنابر نقل بحار، وفات آیتالله العظمی مرعشی نجفی 1411 قمری.
هشتم صفر : وفات حضرت سلمان فارسی (سلمان محمّدی ) رضیالله عنه 35 هجری قمری
نهم صفر : شهادت عمار یاسر رضیالله عنه در جنگ صفین 37 هجری، شروع جنگ نهروان 38 هجری قمری.
دوازدهم صفر : وفات هارون برادر حضرت موسی علیهماالسلام.
سیزدهم صفر : اختیار حكمین در صفین و حیله عمروعاص.
چهاردهم صفر : شهادت محمدبن ابوبكر به دست عمروعاص (بنابر روایتی)
شانزدهم صفر : شهادت آیتالله سید حسن اصفهانی فرزند آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی 1349 قمری.
هجدهم صفر : شهادت اویس قرنی در جنگ صفین 37 هجری قمری.
بیستم صفر : اربعین حسینی.
بیست و دوم صفر : صدور توقیع شریف امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء برای مرحوم شیخ مفید اعلی الله مقامه 420 قمری.
بیست و سوم صفر : پی كردن ناقه حضرت صالح نبی علیه السلام توسط قومش - گرفتار شدن حضرت یونس علیه السلام در شكم ماهی.
بیست و چهارم صفر : شدّت یافتن بیماری حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم.
بیست و پنجم صفر : شانه گوسفند و دوات طلبیدن پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم برای نوشتن وصیّت نامه و منع عمر (لعنة الله علیه) از این كار.
بیست و ششم صفر : دستور پیامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلم به لشكر اسامه جهت آماده شدن در جنگ با رومیان( بنابر نقل واقدی 11 هجری) ، سالروز انقراض حكومت امویان.
بیست و هشتم صفر : رحلت جانسوز رحمت للعالمین پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلّم در روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجری قمری - شهادت مظلومانه سبط اكبر امام مجتبی علیه السلام 50 قمری.
(سی ام / بیست و نهم ) صفر : شهادت امام رضا علیه السلام 203 هجری قمری
اعمال مستحبی ماه صفر: دعا و صدقه/
اعمال خرافی: دق الباب مساجد
ماه صفر دومین ماه قمری است که برای نامگذارى آن دو دلیل ذکر می شود: نخست این که از «صُفْرَة» به معنای «زردى» گرفته شده، زیرا زمان انتخاب نام با فصل پاییز و زرد شدن برگ درختان مقارن بوده است.
دلیل دوم این که از «صِفْر» به معنای «خالى» گرفته شده است، چرا که با پایان یافتن ماه هاى حرام (رجب، ذی القعده، ذی الحجه و محرم) قبایل بار دیگر وارد جنگ مى شدند و شهرها خالى مى شد.
اعمال مستحبی ماه صفر: دعا و صدقه/
اعمال خرافی: دق الباب مساجد
ماه صفر دومین ماه قمری است که برای نامگذارى آن دو دلیل ذکر می شود: نخست این که از «صُفْرَة» به معنای «زردى» گرفته شده، زیرا زمان انتخاب نام با فصل پاییز و زرد شدن برگ درختان مقارن بوده است.
دلیل دوم این که از «صِفْر» به معنای «خالى» گرفته شده است، چرا که با پایان یافتن ماه هاى حرام (رجب، ذی القعده، ذی الحجه و محرم) قبایل بار دیگر وارد جنگ مى شدند و شهرها خالى مى شد.
وجه تسمیه ماه صفر
صفر:
در لغت از ریشه صفر و به معنای خالی شدن است و در مورد وجه تسمیه چند نظر بیان شده:
1-چون بعد از مراسم حج، مکه تقریباً خالی از سکنه و حاجیان می شد و چون بعد از محرم، صفر است به علت خالی شدن از حاجیان، به این عنوان نامگذاری شده است.
2-نظری دیگر در مورد صفر چنین آمده :«در این ماه بود که بسیاری وبا آمد و شهر مکه از مردم خالی شد، لذا به این نام نامیده شده و بنابر قولی، به خاطر خالی شدن مشک های آنان از شیر بود»
3-علت نامگذاری ماه صفر، آن است که در ماه، دزدی زیاد اتفاق می افتاد و چون کاروان ها با بار( خالی (صفربرمی گشتند، مزید بر علت شد تا به این نام خوانده شود.»
وجه تسمیه ماه صفر
صفر:
در لغت از ریشه صفر و به معنای خالی شدن است و در مورد وجه تسمیه چند نظر بیان شده:
1-چون بعد از مراسم حج، مکه تقریباً خالی از سکنه و حاجیان می شد و چون بعد از محرم، صفر است به علت خالی شدن از حاجیان، به این عنوان نامگذاری شده است.
2-نظری دیگر در مورد صفر چنین آمده :«در این ماه بود که بسیاری وبا آمد و شهر مکه از مردم خالی شد، لذا به این نام نامیده شده و بنابر قولی، به خاطر خالی شدن مشک های آنان از شیر بود»
3-علت نامگذاری ماه صفر، آن است که در ماه، دزدی زیاد اتفاق می افتاد و چون کاروان ها با بار( خالی (صفربرمی گشتند، مزید بر علت شد تا به این نام خوانده شود.»
بنده تو هستم، سلام
شيرينترين جلوه سلام آنگاه است که هنگام سلام خود را معرفي کنيم و سابقه خود را در پيشگاه حضرتش يادآور شويم و از او تقاضاي جواب سلام نماييم:
السَّلامُ عَلَيْکَ، أَنَا مَوْلاکَ… السَّلامُ عَلَيْکَ سَلامَ مَنْ عَرَفَکَ بِما عَرَّفَکَ اللَّهُ…
سلام بر تو، من غلام تو هستم که تو صاحب اختيار مني، از اول و آخر تو آگاهي دارم. سلام بر تو اي مولاي من سلام کسي که در ولايت تو مخلص است. سلام بر تو سلام کسي که تو را آنگونه که خدا معرفي کرده ميشناسد، آنگونه که خداوند تو را توصيف نموده و تو اهل آن هستي.
خدايا از ما به مولايمان تحيت و سلام برسان، و بدينوسيله بر ما کرامت بيشتر فرما، و اين را از سوي ما خالص از هر شک و شبهه و ريا قرار ده تا قصدي جز تو نداشته باشيم و جز براي تو آن را انجام ندهيم. خدايا جواب سلام او را به ما برسان! سلام و رحمت و برکات خداوند بر او باد.
صلوات و درود
نام تو و دل ما مولا
زمين تنهادرسايه وجودتو آفتابي خواهد شد! خورشيد تنهابانگاه به سيماي نوراني تو پرتوافشان مي شود
ستاره ها تنهابه خاطرحضورتو صفحه آسمان رامي آرايند عشق حرف اول نام توست
ايمان گوياازبرکت ميلادتو پديدارشده است
جاودانگي ديدگان تو جهان رابيناکرده وابروان کماني تو آهوان دشت غزل رابه پوييدن سرچشمه هاي نوروشورو حضورواداشته است
هردلي که نام مقدس توبرآن حک نباشد ازتپش افتاده است
هرسينه اي که داغ محبت تودرآن ديده نشود مسلول است وهرچشمي که تاب ديدن روي تورانياورد نابيناو معيوب اي رازماندگاري دنيا!اي اميددل هاوجان ها!اي صبح صادق سيادت وسادگي!اي دلداده همه جويندگان
معاني!اي ناب ترين نماي نوازش وآيش!اگرتودرزمان جاري نبودي اگر نگاه سيالت سايه هاوسياهي
هارابازنمي شست اگرزمين سخني ازتونمي گفت اگرزمان دل به راه تونمي سفت هيچ فروغي
قادرنبودکه جهان راروشن کندوبشرراازمهجوريت و هجران رهايي بخشد
تو درشت ترين ثمره معنا بردرخت آفرينشي ماراگوهر باران نسيم نگاه وشبنم مهروباران صفاي خويش کن!
به اميدآن روززيباکه زمين وزمان ازعطرظهورمولاي مان خوشبووگل باران شود
امام حسین(ع) و امام زمان(عج)، پیوند گذشته با آینده
شیعیان با پشتوانه عاشورایی، وظیفه کنونی خود را می دانند و به امید آینده ای روشن برای خود و فرزندان، حرکت ها و قیام های عدالت خواهانه خود را سامان می دهند. از این رو، شیعیان هرگز در لحظه های تاریخی و در درون فتنه ها سرگردان و حیران نمی مانند؛ چرا که می دانند چه وظیفه ای دارند و برای چه هدفی بزرگ باید حرکت کنند. از اینرو هرگز گسستی میان گذشته و آینده ایشان پدید نمی آید.
هر مومن شیعی، به عشق حسین(ع) پرچم عدالت را بر می دارد تا در زیر فرمان امام زمان(عج) آینده روشن خود را ترسیم کند. بنابراین اگر در جهاد عدالت خواهانه به دست ظالمان و مستکبران و ستمگران شهید شود، خود را پیروز می داند چرا که به وظیفه خود همانند امام حسین(ع) عمل کرده است و اگر شکست ظاهری بخورد، می داند سرمایه بزرگ برای آیندگان فراهم آورده است تا عدالت را برای یاری امام زمان(عج) جهانی سازد.
بنابراین، شیعیان با این همه آموزه های کامل از نظریه و عمل، در کنار الگوها و سرمشق های زندگی از امام حسین(ع) تا امام زمان(عج) همانند امیرمومنان علی(ع) و امام حسن(ع) پرچم عدالت برپا می کنند و عدالت خواهان را به دور این پرچم گرد می آورند و امیدوارانه گام بر می دارند.
حکمت عاشورایی به آنان قدرت و فلسفه ظهور به آنها، امید می دهد. از این دشمنان همواره در تلاش هستند تا عاشورا و ظهور منجی را از ایشان بگیرند و با انواع تشکیک ها و تردیدافکنی ها می خواهند نسل کنونی را از گذشته و آینده شان جدا سازند و سرگردانی و حیرت را برایشان به ارمغان آورند.
هجوم هایی که در سال های اخیر به دو مساله مهم و هویت بخش عاشورا و امام زمان(عج) انجام می گیرد، نشان می دهد که دشمن در اندیشه هویت زدایی از شیعیان است تا آنان را نیز همانند دیگر جوامع در حیرت و سرگردانی و گسست میان آینده و گذشته قرار دهند.
هوشیاری شیعیان تاکنون توانسته همه هجوم های دشمنان به فرهنگ والای تشیع را دفع کند و همچنان شور حسینی برای شهادت طلبی در راه عدالت و امیدواری به جهان در سایه عدالت منجی را در ایشان زنده نگه دارد.
به هر حال، عاشورا و ظهور دو واژه به هم گره خورده در فرهنگ تشیع است؛ چرا که این مفاهیم اکنون شیعیان را به گذشته و آینده چنان پیوند می زند که فرهنگ سرشار از زندگی، حیات، شور، عشق، جاودانگی و حرکت را برای آنان پدید می آورد. بنابراین، بدون عاشورا صحبت از ظهور کردن بی نتیجه گذاردن حرکت حضرت امام حسین(ع) است و نوعی خودفراموشی از اصل فرهنگ عاشورا است؛ چرا که حرکت امام حسین(ع) پیشرفت در مسیر برپایی عدالت بود که این حرکت در نهایت با ظهور امام عصر(عج) به مرحله عمل در کل جامعه بشری خواهد رسید.
باشد که همواره پاسدار فرهنگ عاشورا و انتظار باشیم تا حرکت و قدرت را در رگ های جامعه تزریق کنیم و امید به آینده را در دل ها زنده نگه داریم.
«اللّه»واقعا آرامبخش است
تا آخر بخونید جالبه…
یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده بود که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی میشود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور میکند.
این پژوهشگر غیرمسلمان هلند طی گفتگویی در این باره گفت: پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی مسلمان که قرآن میخوانند و یا کلمه «الله»را می شنوند، به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و حتی شنیدن آن، موجب آرامش روحی میشود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور میکند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب میدهد.
وی در ادامه افزود: بسیاری از این مسلمان که روی آنان تحقیق میکردم از بیماریهای مختلف روحی و روانی رنج میبردند. من حتی در تحقیقاتم از افراد غیرمسلمان نیز استفاده کرده و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر «الله» کردم و نتیجه باز هم همان بود. خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم، زیرا تأثیر آن بر روی افراد افسرده، ناامید و نگران، تأثیری چشمگیر و عجیب بود.
این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه«الله» با آن شروع میشود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس میشود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی میدهد. حرف لام که حرف دوم «الله» است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان میشود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه «الله»تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تأثیرگذار است. اما حرف هاء حرکتی به ریه میدهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تأثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب میشود.
به راستی که قرآن کریم در آیهای کریمه میفرماید: «الذين آمنوا وتطمئن قلوبهم بذكر الله ألا بذكر الله تطمئن القلوب».
حضرت علي (ع) : ” خداوند هر گاه خيري بر بنده اش بخواهد به او كم خوابي و كم خوري و كم حرفي را تلقين مي كند .”
دانش پزشكي ظرف چند دهه اخير موفق به اكتشاف مهمي پيرامون خواب شده است و آن كشف بخشي مهم در طول خواب انسان به نام خواب REM بوده است .(1) پس از آنكه حدود 45 دقيقه از به خواب رفتن انسان گذشت ، مرحله REM آغاز مي شود و به مدت كوتاهي حدود 10 تا 15 دقيقه ادامه مي يابد .
در طول مرحله REM از خواب ، به طرز اسرار آميزي تمام عضلات اسكلتي بدن از كار مي افتد و شخص كاملا بي حركت مي شود و نوار مغزي شخص به جاي حالت خواب ، حالت بيداري كامل را نشان مي دهد . بطوريكه در اين حالت مغز از فعاليت بالايي برخوردار است .
در طي REM درجه حرارت بدن و ضربان قلب به طور غير منتظره بالا مي رود و حركات سريعي در چشمان فرد ديده مي شود كه وجه تسميه اين مرحله نيز مي باشد ( مرحله حركات سريع چشم RAPID EYE MOVEMENT) و چنانچه شخص را در اين حالت بيدار كنيم به احتمال بسيار قوي ابراز مي كند كه در حال خواب ديدن بوده است .
مرحله REM پس از 10 تا 15 دقيقه متوقف مي شود و پس از آن در طول خواب و به طور دوره اي و بطور منظم تكرار مي شود . با اين وجود كل دوران R EM در طول يك خواب 8 ساعتي در اشخاص طبيعي 90 دقيقه خواهد بود و قسمت اعظم آن در ساعات نزديك به صبح به وقوع مي پيوندد.
امروزه دانش پزشكي به اثبات رسانده است كه در بيماري افسردگي يكي از تظاهرات مهم ، افزايش يافتن طول خواب REM نسبت به ميزان طبيعي است . بطوريكه شخص افسرده به ميزاني بيش از ساير اشخاص خواب مي بيند . يعني زمان بيشتري را در مرحله REM بسر مي برد .
از اين جهت يك مبناي مهم در توليد داروهاي ضد افسردگي ايجاد داروهايي است كه كاهش دهنده مرحله REM خواب باشند .( از جمله داروهاي ضد افسردگي 3 حلقه اي )
علاوه بر اين يك روش درماني جديد براي بيماران افسرده ، بيدار نگه داشتن آنها ، براي كاهش ميزان REM مي باشد . زمان نماز صبح كه در سوره مباركه ” اسراء ” با عنوان ” ان قران الفجر كان مشهودا “ از آن نام برده شده است و مورد تاكيد فراوان مي باشد . بگونه اي قرار گرفته است كه سبب كاهش دادن قابل ملاحظه ميزان خواب REM در اشخاص مي شوود . همانطور كه خوانديد قسمت اعظم خواب REM در حوالي صبح بوقوع مي پييوندد و چنانچه شخص خود را ملزم به بيداري صبحگاهي كند در حقيقت جلوي ورود خود به مرحله قابل توجهي از خواب REM را گرفته است . از اين جهت بيداري صبحگاهي براي نماز خود به تنهايي مي تواند به عنوان واكسني در پيشگيري از افسردگي و حتي دارويي در درمان افسردگي مطرح باشد . لازم به توضيح است كه خواب REM در حد تعادل براي سلامت و رفع خستگي لازم است اما زيادي آن منجر به مشكلات مختلف از جمله افسردگي مي شود و نقش نماز بعنوان متعادل كننده ميزان REM مطرح است.2
1-ترجمه فارسي روانپزشكي كاپلان ـ سادوك ، دكتر نصرت اله پور افكاري ـ جلد سوم صفحه111.
2-در مورد خواب REM و ويژگيهاي آن مطلب از : ” روانپزشكي كاپلان ـ سادوك ” ترجمه فارسي دكتر پور افكاري اقتباس شده است .
شجاعت حسین (ع ) در خواهرش زینب (س ) هم بود؛ یا زینب (س ) هم در مقام شجاعت قطع نظر از جهت امامت ، کمى از حسین (ع ) ندارد قوت قلبش به برکت اتصالش به مبداء تعالى راستى محیرالعقول است .
شیخ شوشترى مى فرماید: اگر حسین (ع ) در صحنه کربلا یک میدان داشت ، مجلله زینب (س ) دو میدان نبرد داشت : میدان نبرد اولش مجلس ابن زیاد، و دومى مجلس یزید پلید.
اما تفاوت هایى که از حیث ظهور دارد، نبرد حسین (ع ) با لباسى که از پیغمبر به او رسیده بود، عمامه پیغمبر بر سر و جبه او به دوش ، نیزه به همراه و شمشیر به دستش سوار بر مرکب رسول خدا (ص ) گردید با عزت و شهامت وارد نبرد مشرکین گردید تا شهید شد.
کسى که پس از دستگاه سلطنتى ، دستگاه او است ، کمال وسایل موجود به بهترین وجهى برایش مهیا است ، غلامها و کنیزها و وسایل راحتى ، غرض زینب در چنین خانه اى زندگى مى کند که هیچ کسرى ندارد ناگهان مى بیند حسین (ع ) مى خواهد حرکت کند تمام خوشى ها و راحتى ها را رها مى کند و خود را در دریاى ناراحتى ها و ناملایمات مى افکند این ، چه زهدى است ؟ سبحان الله ! واقعا حیرت آور است .
اگر جریان را نمى دانست ، مهم نبود، لیکن از همان شب 28 رجب که به اتفاق برادرش با ترس و هراس از مدینه فرار کرده به سمت مکه حرکت نمودند، براى آنچه جدش رسول خدا (ص ) و پدر و مادرش گزارش داده بودند از مصیبتها آماده شد.
خلاصه ، با علم به این معنى ، و یقین به این که در بلاهاى سخت سخت مى رود،: براى مثل زینبى که دختر سلطان حقیقى و ظاهرى و همسر عبدالله است برود در یک دستگاهى که آخرش اسیرى است ، آواره بیابانها و زحمت مسافرتها گردد؟