سامانه وبلاگ مدارس
  • خانه
  • تماس
  • ورود
  • آمار

  • امروز: 52
  • دیروز: 205
  • 7 روز قبل: 1307
  • 1 ماه قبل: 3353
  • کل بازدیدها: 132468
 


موضوعات: مناسبت ها
   جمعه 31 شهریور 1391نظر دهید »

این چه خبر حزنی است نهفته در نام تو که بی اختیار، دل ها را می شکند و اشک را در پشت پلک ها بی قرار می کند؟

این چه غم شگرفی است که تداعی خاطره ی جانگداز تو بر قلب ها می نشاند و جگرها را خواه و ناخواه به آتش می کشاند؟

آدم علیه السلام که برای پذیرش توبه ی خویش، خدا را به اسمای حسنای او سوگند می داد وقتی به نام تو رسید :

« یا قدیم الاحسان بحق الحسین علیه السلام (ای کسی که احسان تو همیشگی است تو را به حق حسین علیه السلام قسم می دهم) » ، بی اختیار دلش شکست و برای اولین بار حضور اشک را در چشم ها تجربه کرد،

از جبرئیل پرسید که چه سری است در این نام که فرق دل را می شکافد و آسمان چشم را بارانی می کند؟

آن گاه جبرئیل مصیبت عاشورای تو را بیان کرد.

آدم سیر گریست و تازه به راز « إنی اعلم ما لا تعلمون (من چیزی می دانم که شما فرشتگان نمی دانید) » خداوند پی برد ؛

آری باید گریست از این نوای نینوایی یا بهتر است بگوییم ، بینوایی که دل به درد می آورد .

اما سراسر این شور به یاد باشم که برای چیست این حزن حسین ابن علی سلام الله علیه ، مگر یاران حسین چه کرده اند .

خوب دریابم که از همین ابتدا باید شناخت این حرکت عظیم را تا بتوان شناخت حسین ابن علی سلام الله علیه را که به راستی اوست کشتی نجات و چراغ هدایت ، در دین و در دنیا .

خوشا از دل نم اشکی فشاندن به آبی آتش دل را نـشاندن
خوشا زان عشقبازان یـاد کردن زبان را زخمه فریــــاد کــردن
خوشا از نی خوشا از سر سرودن خوشا نی نامه ای دیگر سرودن
نوای نی نــــــوایی آتشین است بگو از سر بگیرد دلنشین است
نوای نی نوای بی نوایی است هوای ناله هایش نینوایی است…

سری بر نیزه ای منزل به منزل به همراهش هزاران کاروان دل
سزد گر چشم ها در خون نشیند چو دریا را به روی نیزه بیند
شگفتا بی سرو سامانی عشق به روی نیزه سرگردانی عشق
ز دست عشق عالم در هیاهوست تمام فتنه ها زیر سر اوست


موضوعات: نغز
   شنبه 22 اسفند 13941 نظر »

موضوعات: نغز
   شنبه 22 اسفند 1394نظر دهید »

کرامات حضرت فاطمه علیه السلام

حضرت آيه الله خزعلي فرمودند: يكي از دوستان مرا به منزل خودش دعوت كرد ، بعد از صرف ناهار براي استراحت به اتاقي رفتم ديدم كه عكس امام راحل در زير پا قرار مي گيرد ، احترام كردم و جاي ديگري را براي استراحت انتخاب نمودم . گفتم : من طلبه نبايد نسبت به اين مجاهد بزرگ بي اخترامي كنم .
اين بعد از ظهر روز شنبه بود ، شب يكشنبه در تهران در عالم خواب ديدم كه حضرت امام دستها را بلند كرده و خدا را به نام مقدس حضرت زهرا سه مرتبه قسم مي دهد بدينگونه : الهي بفاطمه الزهراء ، بفاطمه الزهراء ، بفاطمه الزهراء با دو دست لرزان كشيده بسوي آسمان .
بعد كه بيدار شدم استنباط كردم كه آن ادب و احترامي را كه به ساحت مقدس فرزند زهرا(عليهاالسلام ) انجام دادم ، ايشان هم راه توسل را از طريق حضرت زهرا(عليهاالسلام ) به من نشان دادند و به من ياد دادند كه حضرت زهرا(عليهاالسلام ) براي برآوردن حاجات ، بهترين وسيله است .

كرامات الفاطمية(معجزات فاطمه زهرا(س) بعدازشهادت بضميمه سوگنامه فاطمه زهرا (س))


موضوعات: نغز
   چهارشنبه 19 اسفند 13943 نظر »


معاونین آموزشی مرکز مدیریت حوزه¬های قم از مدرسه علمیه فاطمیه(س) بازدید نمودند.
فاطمه حوراء احمدیان مدیر مدرسه علمیه فاطمیه(س) سرابله درباره این بازدید گفت: محمود خالقی معاون آموزشی مرکز مدیریت حوزه¬های علمیه قم به همراه همکارانش قروی و انجمن شعاع از مدرسه بازدید نمودند و تمام طلاب مدرسه به عنوان میزبان پذیرای گرم بازدیدکنندگان بودنند.
وی افزود: حجت السلام و المسلمین امرایی امام جمعه سرابله ، حجت السلام و المسلمین حسنی، زینب جمالی معاون آموزشی استان ایلام و زینب عزیزپور فرهنگی استان ایلام نیز حضور داشتند.


موضوعات: نغز
   چهارشنبه 19 اسفند 1394نظر دهید »


پدری پسرش را برای تعلیمات مذهبی به صومعه‌ای فرستاد. پس از چند سال که پسر به روستای خود بازگشته بود، روزی پدرش از او پرسید: «پس از این همه تعلیمات مذهبی، آیا می‌توانی بگویی چگونه می‌توان درک کرد که خدا در همه چیز وجود دارد؟»
پسر شروع کرد به نقل از متون کتاب مقدس، اما پدرش گفت: «این‌هایی که می‌گویی خیلی پیچیده است، راه ساده‌تری نمی‌دانی؟»
پسر گفت: «پدر من فرد دانشمندی هستم و برای توضیح هر چیزی باید از آموخته‌هایم استفاده کنم.»
پدر آهی کشید و گفت: «من تو را به صومعه فرستادم و فقط پولم را هدر دادم.»
پدر دست پسر را گرفت و او را به آشپزخانه برد. ظرفی را پر از آب کرد و در آن مقداری نمک ریخت. از پسر پرسید که آیا نمک را در آب می بیند؟ پسر هم گفت که بله، نمک‌ها ته ظرف جمع شده است. سپس پدر قاشقی برداشت و آب را هم زد تا نمک‌ها در آب حل شدند. از پسر پرسید: «نمک‌ها را می‌بینی؟»
پسر گفت: «نه، دیگر دیده نمی‌شوند!»
پدر گفت: «کمی از آب بچش.»
پسر گفت: «شور است.»
پدر گفت: «سال‌ها درس خواندی و نمی‌توانی خیلی ساده توضیح بدهی خدا در همه چیز وجود دارد. من ظرف آبی برداشتم و اسم خدا را گذاشتم نمک، و به راحتی این را توضیح دادم که خدا چگونه رد همه چیز وجود دارد طوری که یک بی‌سواد هم بفهمد. پسرم دانشی که تو را از مردم دور می‌کند کنار بگذار و به دنبال دانشی برو که تو را به مردم نزدیک کند.»


موضوعات: نغز
   چهارشنبه 19 اسفند 13941 نظر »


به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان!»
شیطان لبخند زد.
پرسیدم: «چرا می‌خندی؟»
پاسخ داد: «از حماقت تو خنده‌ام می‌گیرد.»
پرسیدم: «مگر چه کرده‌ام؟»
گفت: «مرا لعنت می‌کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده‌ام.»
با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می‌خورم؟!»
جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده‌ای. نفس تو هنوز وحشی است. او تو را زمین می‌زند.»
پرسیدم: «پس تو چه کاره‌ای؟!»
پاسخ داد: «هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز.»


موضوعات: نغز
   چهارشنبه 19 اسفند 1394نظر دهید »

راوی می گوید: امام صادق علیه السلام عرض کردم: دو آیه در کتاب خدا وجود دارد که آن دو را می جویم ولی نمی یابم.
امام علیه السلام فرمود: آن دو آیه کدام است؟
عرض کردم: سخن خداوند عز و جل که می فرماید:
ادعونی استجب لکم
بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را و ما او را می خوانیم و اجابتی نمی بینیم.
امام علیه السلام فرمود: گمان کرده ای خداوند خلاف وعده کرده است؟
عرض کردم: نه
فرمود: پس چرا اجابت نمی شود؟
عرض کردم: نمی دانم.
فرمود: ولی من تو را آگاه می کنم.
هر کس دستوراتی را که خداوند به او داده است اطاعت کند آنگاه او را از دعا بخواند او را اجابت می کند.
عرص کردم: راه دعا کردن چیست؟
امام علیه السلام فرمود: باحمد خداوند شروع می کنی و نعمتهای را هم که به تو داده است به زبان می آوری سپس او را شکر می گویی و بعد از آن بر پیامبرصلی اللّه علیه و آله صلوات می فرستی و گناهان خود را یادآوری می شوی بو به آنها اعتراف می کنی و از آنها به خداوند پناه می بری. این است راه دعا کردن.
آنگاه فرمود: آیه دیگر کدام است؟
عرض کردم: سخن خداوند که می فرماید:
وماانفقتم من شی فهو یخلقه و هو خیرالرازقین.
و آنچه اتفاق می کنید خداوند عوض آن را می دهد و او بهترین روزی دهندگان است.
ومن انفاق می کنم اماعوض آن را نمی بینم.
امام علیه السلام فرمود: آیاگمان کرده ای خداوند خلاف وعده کرده است؟
عرض کردم: نه
فرمود پس چرا عوض آن را نداده است؟
گفتم: نمی دانم.
فرمود: اگر کسی مال حلال را بدست آورد و در راه حلال انفاق کند، در همی را انفاق نمی کند مگراینکه عوض آن را به او داده می شود.
اصول کافی، باب الثناء قبل الدعا


موضوعات: نغز
   دوشنبه 17 اسفند 13941 نظر »

بیان مفسران ، در (ایاک نعبد و ایاک نستعین )
در این که آیه شریفه (ایاک نعبد و ایاک نستعین ) متکلم به (نون جمع ) است و نمازگزار، در مقام فروتنی و شکستگی ، چند وجه آورده اند، و نیکوترین آنها، اینست که : (امام رازی ) در (تفسیر کبیر) آورده است . و خلاصه آن ، چنین است که : در شریعت مطهر (اسلام ) کسی که چند جنس گوناگون را در یک معامله بفروشد، و برخی از آنها معیوب باشد، مشتری می تواند، یا همه آنها را بخرد، و یا همه آنها را پس بدهد . اما اختیار ندارد که معیوب ها را پس بدهد و بی عیبها را بردارد و در این مورد، چون نمازگزاری بیند که عبادت او معیوب و ناقض است ، آن را به تنهایی به پیشگاه پروردگار عرضه نمی کند، بلکه آن را به انضمام عبادت همه عبادت کنندگان : از انبیا و اولیا و نیکان ضمن یک معامله عرضه می دارد . بدان امید، که عبادت او در این ضمن پذیرفته شود . زیرا که تمامی آن عبادات ها رد نمی شود . زیرا، هرگاه ، برخی پذیرفته شوند، برخی پذیرفته نشوند . پذیرفتن سالم و نپذیرفتن معیوب ، تبعیض در یک صفقه (عقد ربیع ) است و این ، موردی است که پروردگار، بندگان خویش را از آن ، باز داشته است . پس ، چگونه شایسته کرم پروردگاری اوست ؟ او راهی جز پذیرش همه در پیش نیست و مراد حاصل است
کشکول شیخ بهائی دفتر اول

 


موضوعات: نغز
   دوشنبه 17 اسفند 13941 نظر »

زاهدی گفته است : نماز سی ساله خود را که در صف نخست نمازگزاران ، به جا آورده بودم ، به ناچار، به قضا برگرداندم . از آن روی ، که روزی به سببی درنگ کردم و در صف نخست ، جایی نیافتم . پس در صف دوم ایستادم . اما خود را بدین سبب ، از دیگران شرمسار دیدم ، و پیشی گرفتم و به صف نخست آمدم و از آنگاه دانستم که همه نمازهایم ، آلوده به ریا و آگنده از لذت توجه مردم به من بوده است و این که ببینند که من ، از پیشگامان کارهای نیک بوده ام
کشکول شیخ بهائی دفتر اول


موضوعات: نغز
   دوشنبه 17 اسفند 1394نظر دهید »

ملاصدرا (قدس سره) در مقدمه سوره واقعه می گوید: بسیار به مطالعه کتاب های حکیمانه پرداختم تا آن جا که گمان کردم کسی هستم ولی همین که بصیرتم باز شد، خودم را از علوم واقعی خالی دیدم. در آخر عمر به فکر رفتم که به سراغ تدبر در قرآن و روایات محمد و آل محمد (ص) بروم. یقین کردم که تا به حال کارم بی اساس بوده است، زیرا در طول عمرم به جای نور در سایه ایستاده بودم.

از غصه، جانم آتش گرفت و قلبم شعله کشید، تا رحمت الهی دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا کرد و شروع به تفسیر و تدبر در قرآن کردم. در خانه وحی را کوبیدم، درها باز شد و پرده ها کنار رفت و دیدم فرشتگان به من می گویند: «سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین؛ درود خدا بر شما! بهشت گوارایتان باد، پس داخل شوید.»

برگرفته از: تفسیر سوره فرقان، محسن قرائتی


موضوعات: نغز
   دوشنبه 17 اسفند 1394نظر دهید »

شیطانی به شیطان دیگر گفت:” به آن مرد مقدس متواضع نگاه کن که در جاده راه می رود ، در این فکرم که به سراغش بروم و روحش را در اختیار گیرم.”

رفیقش گفت :"به حرفت گوش نمی دهد ، تنها به چیزهای مقدس می اندیشد…”

اما شیطان به همان روش مشتاق و متعصب همیشگی اش ، خود را به شکل ملک مقرب جبراییل در آورد و در برابر مرد ظاهر شد. گفت:” آمده ام به تو کمک کنم.”

مرد مقدس گفت:"باید من را با شخص دیگری اشتباه گرفته باشی . من در زندگی کاری نکرده ام که سزاوار توجه یک فرشته باشم . “

و به راه خود ادامه داد ، بی آنکه هرگز بداند از چه چیزی گریخته است.


موضوعات: نغز
   دوشنبه 17 اسفند 1394نظر دهید »

شیطانی به شیطان دیگر گفت:” به آن مرد مقدس متواضع نگاه کن که در جاده راه می رود ، در این فکرم که به سراغش بروم و روحش را در اختیار گیرم.”

رفیقش گفت :"به حرفت گوش نمی دهد ، تنها به چیزهای مقدس می اندیشد…”

اما شیطان به همان روش مشتاق و متعصب همیشگی اش ، خود را به شکل ملک مقرب جبراییل در آورد و در برابر مرد ظاهر شد. گفت:” آمده ام به تو کمک کنم.”

مرد مقدس گفت:"باید من را با شخص دیگری اشتباه گرفته باشی . من در زندگی کاری نکرده ام که سزاوار توجه یک فرشته باشم . “

و به راه خود ادامه داد ، بی آنکه هرگز بداند از چه چیزی گریخته است.


موضوعات: نغز
   دوشنبه 17 اسفند 1394نظر دهید »

شیطانی به شیطان دیگر گفت:” به آن مرد مقدس متواضع نگاه کن که در جاده راه می رود ، در این فکرم که به سراغش بروم و روحش را در اختیار گیرم.”

رفیقش گفت :"به حرفت گوش نمی دهد ، تنها به چیزهای مقدس می اندیشد…”

اما شیطان به همان روش مشتاق و متعصب همیشگی اش ، خود را به شکل ملک مقرب جبراییل در آورد و در برابر مرد ظاهر شد. گفت:” آمده ام به تو کمک کنم.”

مرد مقدس گفت:"باید من را با شخص دیگری اشتباه گرفته باشی . من در زندگی کاری نکرده ام که سزاوار توجه یک فرشته باشم . “

و به راه خود ادامه داد ، بی آنکه هرگز بداند از چه چیزی گریخته است.


موضوعات: نغز
   دوشنبه 17 اسفند 1394نظر دهید »

روزی استادی در کنار دریا راه می رفت که نوجوانی نزد او آمد و گفت:
«استاد! می شود در یک جمله به من بگویید بزرگترین حکمت چیست »
استاد از نوجوان خواست وارد آب بشود.
نوجوان این کار را کرد.
استاد با حرکتی سریع، سر نوجوان را زیر آب برد و همان جا نگه داشت،
طوری که نوجوان شروع به دست و پا زدن کرد.
استاد نوجوان وحشت زده از آب بیرون آمد و با تمام قدرتش نفس کشید.
او که از کار استاد عصبانی شده بود، با اعتراض گفت:
« استاد ! من از شما درباره حکمت سؤال می کنم و شما می خواهید مرا خفه کنید »
استاد دستی به نوازش به سر او کشید و گفت:
«فرزندم! حکمت همان نفس عمیقی است که کشیدی تا زنده بمانی.
هر وقت معنی آن نفس حیات بخش را فهمیدی، معنی حکمت را هم می فهمی!»


موضوعات: نغز
   دوشنبه 17 اسفند 1394نظر دهید »


 از دیدگاه اسلام بدن مسلمان احترام دارد و هر چه پوشیده تر باشد احترامش بیشتر حفظ می‌شود.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا، حجت الاسلام حمیدرضا رحمانی کارشناس مذهبی با اشاره به این که یکی از واجبات اسلام کفن کردن بدن مسلمان است اظهار داشت: کفن دارای سه قسمت باید باشد یکی به عنوان آن که دور کمر پیچیده شده دیگری پیراهن که از شانه تا ساق پا را پوشانده و سوم سر تا سری که کل بدن را بپوشاند.
وی افزود: مستحب است پارچه کفن از پنبه بوده و حرام است که از حریر خالص باشد.
رحمانی تصریح کرد: پارچه‌ی کفن مستحب است تمیز و سفید باشد شاید علت این مستحبات یکی رعایت نظافت و دیگری حفظ احترام بدن مسلمان باشد.
کارشناس مذهبی تصریح کرد: البته بدیهی است که مرگ، کفن و دفن، تشیع جنازه مراسمی است برای هشدار به انسان‌ها که به تعلقات دنیا دلبستگی نداشته همچنین سفیدی و بدون رنگ و لعاب بودن هم مظهر همین تعلق است.
وی تاکید کرد: یک رنگی باعث شده که فقیر و غنی که شاید در زمان زندگی خیلی با هم تفاوت داشته باشند و در موقع مرگ یک شکل باشند.
این کارشناس مذهبی در پایان گفت: سفید بودن کفن واجب نیست بلکه مستحب و رسم و عرف است که پارچه‌ی کفن به عنوان مظهر طهارت و پاکی سفید باشد.


موضوعات: نغز
   شنبه 15 اسفند 1394نظر دهید »

بیشتر مجالس و نشست های خانوادگی با گفتگوهایی همراه است که برای ایجاد تغییر در دیگران انجام می شود. همه می خواهند دیگری تغییر کند. کسی به تغییر خود نمی اندیشد. شوهر برای تغییر فکر و عمل همسرش تلاش می کند و زن نیز برای متحول ساختن شوهر خود تلاش می کند و این دو برای تربیت و تزکیه فرزندان و… امّا بهترین راه تغییر دیگران، ایجاد تغییر و تحول در افکار و رفتار خود می باشد. چه خوب وصیتی بوده این وصیت: دانشمندی وصیت کرده که بر روی سنگ قبرش این جملات را بنویسند: کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر بدهم، وقتی بزرگ تر شدم، دیدم دنیا خیلی بزرگ است. بهتر است کشورم را تغییر بدهم: در میانسالی تصمیم گرفتم شهرم را تغییر بدهم. آن را هم بزرگ یافتم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را تغییر بدهم. اینک در آستانه مرگ فهمیدم که باید از روز اول به فکر تغییر خود می افتادم آنگاه شاید می توانستم دیگران و بلکه دنیا را تغییر دهم…

منبع: http://www.shahrequran.ir/thread1234.html


موضوعات: نغز
   شنبه 15 اسفند 1394نظر دهید »

روزی رهگذری از باغ بزرگی عبور می کرد، مترسکی را دید که در میانه باغ ایستاده و کلاهی بر سر نهاده و مانع نشستن پرندگان بر ثمرات باغ است. رهگذر گفت: تو در این بیابان دلتنگ نمی شوی؟ مترسک گفت: نه، چطور؟ روزگار برایت تکراری نیست؟ چه چیزی تو را خوشحال می کند؟ مترسک گفت: راست می گویی من هم گاهی از اینکه دیگران را بترسانم و آزارشان بدهم هیجان زده می شوم و خوشحال. مترسک گفت: نه تو نمی توانی ظلم کنی و یا از آزار دیگران خوشحال بشوی. رهگذر علت را پرسید مترسک گفت: کلّه من پر کاه است و کلّه تو پر مغز آدمی. برترین مخلوق عالم، مغز و ظرف ذهن توست. تو نمی توانی مثل من باشی. مگر اینکه کله ات پر کاه باشد.

منبع: http://www.shahrequran.ir/thread1234.html


موضوعات: نغز
   شنبه 15 اسفند 1394نظر دهید »

روزی رهگذری از باغ بزرگی عبور می کرد، مترسکی را دید که در میانه باغ ایستاده و کلاهی بر سر نهاده و مانع نشستن پرندگان بر ثمرات باغ است. رهگذر گفت: تو در این بیابان دلتنگ نمی شوی؟ مترسک گفت: نه، چطور؟ روزگار برایت تکراری نیست؟ چه چیزی تو را خوشحال می کند؟ مترسک گفت: راست می گویی من هم گاهی از اینکه دیگران را بترسانم و آزارشان بدهم هیجان زده می شوم و خوشحال. مترسک گفت: نه تو نمی توانی ظلم کنی و یا از آزار دیگران خوشحال بشوی. رهگذر علت را پرسید مترسک گفت: کلّه من پر کاه است و کلّه تو پر مغز آدمی. برترین مخلوق عالم، مغز و ظرف ذهن توست. تو نمی توانی مثل من باشی. مگر اینکه کله ات پر کاه باشد.

منبع: http://www.shahrequran.ir/thread1234.html


موضوعات: نغز
   شنبه 15 اسفند 1394نظر دهید »

مهمترین و اصلی‌ترین وظیفه ما در این ایام زنده نگهداشتن فرهنگ فاطمی و ذکر مصیبت‌ها و مشکلاتی است که بر اهل بیت علیهم‌السلام وارد شده است. هر قدر به این ارزش‌ها اهمیت بیشتری داده شود و حرمت این ایام بیشتر نگه داشته شود، اثرات آن در زندگی فردی و اجتماعی به نحو چشمگیری بروز خواهد کرد.

هیچ کس با شادی و سرور مردم مخالفتی ندارد و همه مردم حق دارند که شاد باشند و این شادی بیرونی و درونی نیاز هر انسانی است. اما شادی نیز در وقت خود و بجا باید صورت گیرد و موجب هتک حرمت به مقدسات و اصول دین نشود. این بدان معنی نیست که در تمام ایام فاطمیه فقط عزاداری شود و صدا و سیما هم فقط عزاداری و سخنرانی مذهبی پخش کند. بلکه مردم نباید نسبت به این ایام بی تفاوت باشند و به بهانه مختلف حرمت حضرت زهرا سلام الله علیها را در حاشیه قرار دهند و یا خدای نکرده زیر پا بگذارند.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: فاطمه، پاره تن من است. هر که او را شاد کند، مرا شاد کرده و هر که او را اندوهگین کند، مرا اندوهگین کرده است. فاطمه، عزیزترین فرد نزد من است


موضوعات: نغز
   شنبه 15 اسفند 13941 نظر »

1 ... 48 49 50 ...51 ... 53 ...55 ...56 57 58 ... 66

اوقات شرعی
پخش زنده اماکن متبرکه
دانشنامه سوره های قران
سوره قرآن
تدبر در قرآن
دانشنامه مهدویت
دانشنامه عاشورا
احادیث موضوعی
وصیتنامه شهدا